نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
افلاتون در همپرسهی فایدروس با تأکید بر گفتارِ لوگوسمحور، نوشتار را درحاشیه قرارداده و آن را چونان جانشینی خطرناک برای گفتارِ زنده که حامل معنا و حقیقت است، معرفی میکند. ژاک دریدا با اشاره به «منطق جانشینی»، فرودستیِ نوشتار در سنت افلاتونی را توجیهناپذیر دانسته و بواسطهی منطقِ دیفرانس، معنا را امری به تعویقافتاده و هموارهمتفاوت میداند. منطقِ جانشینی که از ادبیات ژان ژاک روسو وام گرفته شده، در اندیشهی ژاک رانسیر نیز هویدا شدهاست. «سیاست»، برخلاف بداهت طبیعی و ضرورتی که در فلسفهی سیاسی باستان داشت، برای رانسیر موضوعی است «ممکن» و مترادف دموکراسی که بواسطهی آشکارگیِ دموس (demos) قابلیت وجود مییابد. در این بازنگری، تحقق سیاست/دموکراسی منوط به گذر از پلیس (police )به مثابه دغدغهی فلسفهی سیاسی کهن است. در جستار حاضر این سؤال مطرح است که «کاربستِ منطق جانشینی در کار دریدا و رانسیر به چه نحو بوده و کدام نکات، مشترک یا متفاوت هستند؟». بعنوان نتیجهی بحث میتوان بیاننمود «جانشینی برای هر دو متفکر، بازنگرش در ابعادی مهم از فلسفهی سیاسی را ممکن میسازد. درعینحال، درحالیکه نزد دریدا، ابتدا تشریحکنندهی فرودستیِ نوشتار است و سپس بواسطهی عملکرد دیفرانس و بازی، بیمعنا مینُماید، نزد رانسیر، به مثابه فضایی تهی، منش خلاقه داشته و شرطی تاریخی برای ساختِ سیاست/دموکراسی است.»