نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
With the end of the great Arab wars against Israel and the start of
peace talks in the 1990s, there was a kind of assurance of physical
security in the occupied territories. This relative confidence led to an
inauguration in the Israeli socio-political space and the cracking of
the security atmosphere that had hitherto dominated Israeli society
due to physical insecurity and survival concerns. This paved the way
for many of the unresolved issues that formed the foundations of the
Zionist regime’s identity to be opened in the form of post-Zionist literature
and brought to the public arena. These new threats endangered
the ontological security of the mosaic community of Israel. This study
aims to study the ontological security of this regime by examining the
identity bases of Zionism. The hypothesis of the present article is that
the skepticism of post-Zionism in the foundations of the two myths of
«Promised Land» and «Chosen Nation», which is considered as a store
of historical memories and the head of Zionist identity, has provided
the ground for ontological insecurity of the Zionist regime. The
findings of this analytical-descriptive study show that the Zionist
regime, in order to avoid facing challenges that call into question its
ontological security, has no choice but to securitization of identity.
کلیدواژهها [English]
پساصهیونیسم و ناامنی هستیشناختی رژیم صهیونیستی
Post-Zionism and the Ontological Insecurity of the Zionist Regime
علیرضا آقاحسینی[1] (نویسنده مسئول)
سید محمد جواد میرخلیلی[2]
Alireza Aghahosseini (Corresponding Author)
Associate Professor of Political Science,
University of Isfahan
Seyyed Mohammad Javad Mirkhalili
Ph.D Candidate in Political Science,
University of Isfahan
چکیده:
با پایان دوران جنگهای بزرگ اعراب علیه اسرائیل و شروع مذاکرات صلح در دهه 1990، نوعی اطمینانخاطر از امنیت فیزیکی در سرزمینهای اشغالی بهوجود آمد. این اطمینان نسبی سبب شد تا گشایشی در فضای سیاسی – اجتماعی اسرائیل صورت پذیرد و فضای امنیتیشدهای که تاکنون به جهت ناامنی فیزیکی و دغدغه بقا بر جامعه اسرائیل سیطره یافته بود، ترک بردارد. همین امر زمینهای شد تا بسیاری از مسائل لاینحلی که بنیادهای هویتی رژیم صهیونیستی را تشکیل میدادند، در قالب ادبیات پساصهیونیستی، سرباز کرده و به عرصه عمومی کشیده شود. این تهدیدات جدید، امنیت هستیشناختی جامعه موزائیکگونه اسرائیل را بهمخاطره افکندند. این پژوهش، بنا دارد تا با بررسی پایههای هویتی صهیونیسم، امنیت هستیشناختی این رژیم را مورد مطالعه قرار دهد. فرضیه مقاله حاضر این است که تشکیک پساصهیونیسم در بنیانهای دو اسطوره «سرزمین موعود» و «قوم برگزیده» که ذخیره خاطرات تاریخی و شیرازه هویت صهیونیسم محسوب میشود، زمینه ناامنی هستیشناختی رژیم صهیونیستی را فراهم ساخته است. یافتههای این پژوهش که با روش تحلیلی– توصیفی صورت گرفته، مبین آن است که رژیم صهیونیستی برای گریز از رویارویی با چالشهایی که امنیت هستیشناختیاش را در معرض سوال قرار میدهد، گریزی جز پناه بردن به امنیتی کردن هویت ندارد.
واژههای کلیدی: امنیت هستیشناختی، پساصهیونیسم، سرزمین موعود، صهیونیسم، قوم برگزیده، هویت.
Abstract
With the end of the great Arab wars against Israel and the start of peace talks in the 1990s, there was a kind of assurance of physical security in the occupied territories. This relative confidence led to an inauguration in the Israeli socio-political space and the cracking of the security atmosphere that had hitherto dominated Israeli society due to physical insecurity and survival concerns. This paved the way for many of the unresolved issues that formed the foundations of the Zionist regime's identity to be opened in the form of post-Zionist literature and brought to the public arena. These new threats endangered the ontological security of the mosaic community of Israel. This study aims to study the ontological security of this regime by examining the identity bases of Zionism. The hypothesis of the present article is that the skepticism of post-Zionism in the foundations of the two myths of "Promised Land" and "Chosen Nation", which is considered as a store of historical memories and the head of Zionist identity, has provided the ground for ontological insecurity of the Zionist regime. The findings of this analytical-descriptive study show that the Zionist regime, in order to avoid facing challenges that call into question its ontological security, has no choice but to securitization of identity.
Key words: Ontological Identity, Post-Zionism, Promised Land, Zionism, Chosen Nation, Identity
مقدمه
اسرائیل از بدو تأسیس، به جهت شرایط ویژهای که در آن موجودیت یافت، دچار دغدغه بقا بوده است. برای پاسخگویی به این دغدغه، همواره سعی بر تقویت توان نظامی و تسلیحاتی، توسعه روابط با دولتهای پیرامون اعراب، تحکیم مناسبات با متحدان راهبردی و توسعه عمق استراتژیک از طریق اشغالگری داشته است. اما رفتهرفته هر چقدر این رژیم اطمینان بیشتری از بقای فیزیکی خود یافته، به همان نسبت دچار ناامنی هستیشناختی گردیده است. به گونهای که مردم هیچ جامعهای در جهان به اندازه رژیم صهیونیستی درگیر مباحثات مستمر و متداوم پیرامون امنیت هستیشناختی خود نشدند. دغدغهای که استلزاماتی کاملاً متفاوت برای این رژیم دربرداشته است. اگر امنیت فیزیکی در گرو اشغالگری بود، امنیت هستیشناختی خود را در عقبنشینی از مناطق اشغالی چون غزه، کرانه باختری و جنوب لبنان بازمینمایاند. اگر جنگهای پیروزمند دیروز تضمینکننده امنیت فیزیکی بود، اینک مجادلات طولانیمدت بر سر پروسه صلح، و نه البته دستیازی به صلح، تأمین کننده امنیت هستیشناختی اسرائیل است. وضعیتی که این رژیم را بین دوگانه جنگ و صلح گرفتار میسازد و نماد بارز آن، طرح «معامله قرن»[3] است.
مقاله حاضر که با روش توصیفی – تحلیلی به زمینههای درونی ناامنی هستیشناختی رژیم صهیونیستی میپردازد، این فرضیه را پیشروی قرار میدهد که چالشهای جنبش پساصهیونیسم در بنیادهای هویتی رژیم صهیونیستی که در قالب اسطورههایی چون «سرزمین موعود» و «قوم برگزیده»، جلوهگر شده است، امنیت هستیشناختی این رژیم را بهمخاطره افکنده است. بهواقع بحث بیشتر از آن که در خصوص گذشته باشد، بر سر حافظة ملی و تاریخنگاری است و منازعهای است بر سر اینکه چگونه گذشته بر حال و آینده تأثیر میگذارد. با تأکید بر بحران هویت اسرائیل - که اجماع ملی در آن بر مبنای تهدید بقا و مسائل امنیتی در گذشته بنا شده – با پرسشهای غیرصهیونیستی از هویت یهودی و ارتباط ساختگی بین یهودیت تاریخی، سرزمین و قومیت یهود با دولت اسرائیل مواجهیم. صهیونیسم برای فرار از این مواجهه، به ورطه امنیتی کردن فروغلتیده است. از آنجا که امنیتیسازی یک پروسه سیاسی کلیدی در کنترل اضطراب و تولید امنیت هستیشناختی است، اسرائیل تاریخ را به عنوان یک ساخت هویت، امنیتی کرده است. چه اینکه امنیتیسازی، تهدیدهای ثابتی را که قابل حمله، تحمل و مدیریت هستند را، جایگزین تشویشهای وجودی میکند.
1. پیشینه پژوهش
آپرمن و هنسل (2016) در پژوهش «امنیت هستیشناختی روابط ویژه آلمان و اسرائیل» با بررسی 50 سال روابط گسترده دو کشور از سال 1965 با وجود نقش آلمان در حادثهای نظیر هولوکاست، چرایی این روابط را در «امنیت هستیشناختی» طرفین جستجو میکند. برونینگ و جونیمی (2016) در مقاله «امنیت هستیشناختی، خوداظهاری و امنیتیکردن هویت»، تنزل مفهوم امنیت هستیشناختی در حد حفظ و پایداری هویت را ناشی از تمایل به ادغام مفهوم «خود» با «هویت» دانستهاند که منجر به تمرکز بر امنیتیکردن هویت، بهعنوان ابزاری برای دستیابی به امنیت هستیشناختی شده است. لوپوویسی (2015) در پژوهش «امنیت هستیشناختی و روند صلح اسرائیلی– فلسطینی؛ درمیانه کشمکش و حلوفصل»، علل شکست توافق اسلو را ضرورتهای امنیت هستیشناختی اسرائیل میداند. روملیلی (2013) در مقاله «هویت و غیرامنیتیکردن؛ مشکلات ادغام امنیت هستیشناختی و فیزیکی، در صدد است که چگونه بازیگر میتواند از رابطه امنیتی شده، به رابطه غیرامنیتی شده با دیگران حرکت کند، درحالیکه هویت او وابسته به رابطه با دیگران است. لوپوویسی (2012) در پژوهش «ناهنجاری هستیشناختی، برخورد هویتها و اقدامات یکجانبه اسرائیل در قبال فلسطینیان»، ساخت دیوار حائل و عقبنشینی از غزه را به امنیت هستیشناختی این رژیم گره میزند. زاراکل (2010) در مقاله «امنیت و نا امنی هستیشناختی؛ انکار جنایات تاریخی توسط دولتهای ترکیه و ژاپن»، در صدد پاسخ به سؤال درونزایی یا برونزایی فشار هویت بر دولتهاست. میتزن (b2006) در مقاله «امنیت هستیشناختی در سیاست جهانی؛ هویت دولت و معمای امنیت»، نقش امنیتجویی هستیشناختی را در تطویل منازعات، تحلیل میکند. وجه تمایز پژوهش حاضر این است که برخلاف پژوهشهای فوق که غالباً تأثیر امنیت هستیشناختی بر روابط خارجی اسرائیل را نقطه کانونی خود قرار دادهاند، به زمینههای درونی امنیت هستیشناختی اسرائیل پرداخته است.
2. مبانی مفهومی: امنیت هستیشناختی
جریان اصلی نظریات روابط بینالملل، موضوع امنیت را صرفاً در قالب مادی و فیزیکی تحلیل میکنند و به عناصر غیرمادی به عنوان عامل تامینکننده امنیت کشورها توجهی ندارند. نظریه امنیت هستیشناختی برخلاف رویکرد غالب، بین هویت به عنوان عنصر غیرمادی و امنیت پیوند برقرار میکند و معتقد است عناصر غیرمادی بیش از عناصر مادی محرک رفتار دولتها است. (نصری،1390: 114). چه اینکه عناصر غیرمادی است که قوامبخش هویت و کیستی و نیز تداوم و ماندگاری دولتهاست.
امنیت هستیشناختی، حسی از ادامهدار بودن و پیوستگی و نظم در حوادث و اتفاقات است و بر نیاز کشورها به منزلة یک واحد منسجم و یکپارچه به تجربه هویتی مستمر و پایدار و نه دائماً در حال تحول اشاره دارد (استیل،1392: 10). احساس پیوستگی بیوگرافیک و ارتباط با سایر مردم دنیا اجزای ضروری امنیت هستیشناختی میباشند. افراد هویت خود را بر پایه دستهبندیها و روایتهای هویتی که از نظر سیاسی و اجتماعی ایجاد شدهاند، پایهگذاری میکنند (Rumelili, 2015: 15). برای درک مفهوم امنیت هستیشناختی به عنوان یک نیروی اولیه، نیاز به شناخت رابطه بین تردید و هویت داریم. تردید، عمل را سخت میکند و از آنجا که توان اقدام و عمل برای هویت، بسیار مهم و تعیین کننده است، بنابراین تردید، خودِ بودن و حفظ هویت را با گذشت زمان مشکل میسازد (Mitzen, 2006a: 272). از همینرو میتوان شرط امنیت هستیشناختی یک جامعه را اجماعنظر و اتقان پیرامون پایههای هویتی خود تلقی کرد.
موضوع امنیت صرفاً فیزیکی نیست بلکه وابسته به هستیشناختی است. به عبارتی امنیت هستیشناختی تلاشی است برای تأمین امنیت خود، و نه جسم (Mitzen, 2006b: 344). منازعات هرچند امکان دارد منافع فیزیکی کشورها را به مخاطره افکنند، اما امنیت هویتی آنها را تضمین میکند. در نتیجه در این وضعیت حتی مناقشه میتواند به نفع هویت یک کشور باشد. مناقشات، به حلوفصل بحثهای ویژه وجودی دربارة پارامترهای زندگی، بودن، خود در رابطه با جهان خارج و دیگران و نیز هویت کمک میکنند. بنابراین با گذشت زمان منبعی برای امنیت هستیشناختی میشوند (Rumelili, 2015: 1-2) .بنابراین به نظر میآید امنیت هستیشناختی کاملاً با ناامنی فیزیکی سازگار است.
از نارساییهای مفهومی نظریۀ امنیت هستیشناختی این است که فرض میکند یک دولت خودش یک هویت «خود»[4]را تشکیل می دهد؛ درحالیکه خود-روایتهای داخلی هرگز نمیتوانند از رابطه ایجادشده با «دیگران»، تفکیک شوند (Adisonmez, 2017: 11).
2-1. مبانی نظری: دولت اسرائیل، ناامنی هستیشناختی
به بیان گیدنز، امنیت هستیشناختی از طریق اعتقاد به درستی روایت یا گفتمان منقول و ابتنای آن بر اصول بنیادین مطمئن بهدست میآید (Mitzen, 2004: 3-4) .روایت و هویت کاملا با هم پیوند دارند، چه اینکه مردم، از طریق روایتها، حس میکنند که آنها به عنوان افراد و بخشهایی از مجموعهها چه هویتی دارند (Strombom, 2010: 34). هویت دلالت بر توانایی افراد برای حفظ داستانی دارد که درباره خود یا خود جمعی نقل میشود (مکسویینی،1390: 256). فردی که از نظر وجودی احساس ناامنی میکند، فاقد احساس منسجمی نسبت به پیوستگی سرگذشت خویش است. اینگونه افراد زمان را همچون رشتهای از لحظههای ناپیوسته درک میکنند که هر یک از آنها تجربیات قبلی را چنان از تجربیات بعدی جدا میکند و میبُرد که دیگر هیچگونه «روایت» پیوستهای از زندگی به وجود نمیآید. نوعی تجربۀ فردی که آن را «مرگ درونی» مینامند (گیدنز،1385: 83). بنابراین تردیدافکنی و از میان رفتن ذخیره خاطرات تاریخی و بحران در تداوم روایت تاریخی باعث ایجاد بحران هویت میشود (مکسویینی،1390: 254). بر همین اساس پژوهش حاضر، بر تردیدافکنیهایی که در قالب جنبش پساصهیونیسم بر سر صهیونیسم سایه افکنده است، تمرکز دارد.
نقطه ثقل این تردیدها، این است که ماهیت اجتماعی اسرائیل، تجسم یک خاطره مشترک و متداوم تاریخی نیست (افتخاری،1380: 139). البته بحث صرفاً بر سر موضوعات تاریخی نیست، بلکه نمادی از مبارزه سیاسی بر سر حافظه جمعی در اسرائیل است که ممکن است تعریف هویت اسرائیلی را تغییر دهد. (Yoav, 2012: 7). از همینرو دولت اسرائیل سعی نموده تا یک روایت اصلی انتخابی و یکنواخت از خاطره جمعی گذشته را القا کرده و تاریخ جمعی همگرا و متمایزی را ایجاد نموده و استمرار بین گذشته و حال را برقرار ساخته و به این ترتیب حس سرنوشت یکپارچه سیاسی را ترسیم کند (Agbaria,2014: 3). درحالیکه جنبش پستمدرن پساصهیونیسم، اساساً به دنبال نفی این روایتهای کلان است.
جنبش پساصهیونیسم، روایت کلان صهیونیسم که در قالب اسکان «قوم برگزیده یهود» در «سرزمین موعود توراتی» تجلی یافته، با تردیدها و تشکیکهای فراوانی مواجه ساخته و عزم خود را، زیرسؤالبردن اسطورههای تاریخی پرورشیافته صهیونیسم (Shehori, 2004) و ارزیابی مجدد تاریخ اسرائیل از دیدگاهی متفاوت با روایت رسمی صهیونیسم قرار داده است (Livneh, 2001). تعریف اینکه پساصهیونیست کیست، آسان نیست، زیرا توافق بر سر اینکه چه کسی صهیونیست است، کار سادهای نیست. (Shehori, 2004). محمل اصلی، اختلاف بر سر تعریف کیستی یهودیت و هویت آن است که محل نزاع صهیونیسم و پساصهیونیسم در اسرائیل گشته است. جنبش صهیونیسم سعی نموده تا با تکیه بر مقومات خاص خود، برحسب قانون بازگشت که در راستای حفاظت از قوم یهود در برابر نسلکشی وضع شد، اسرائیل بزرگ را پیریزی کند. در جهت مخالف، پساصهیونیسم با بازخوانی روایت صهیونیسم و مخدوش نمودن آن، در صدد بنانهادن اسرائیل دموکراتیک در برابر اسرائیل بزرگی است که خود تهدید دموگرافیک برای یهودیان دربردارد. در این مسیر به همان نسبت که صهیونیسم سعی دارد با امنیتیکردن روایت خود، مانع مجادله بر سر مبانی هویتی خود شود، پساصهیونیسم اقدام به غیرامنیتی نمودن بنیادهای صهیونیسم نموده است که نتیجه آن بروز ناامنی هستیشناختی برای رژیم صهیونیستی بوده است.
در این زمینه یکی از مشکلات اسرائیل، روبهرو شدن با ناسازگاریهای هستیشناختی است. چه اینکه برخوردی بین هویتهای مختلف اسرائیلی وجود دارد که نیاز به سیاستها و تدابیر غیرمشابه و حتی متضاد دارد و از اینرو اسرائیل را تحت فشار قرار میدهد که تعیین کند او کیست؟ (Lupovici, 2015: 42). سوالی که چالش این رژیم از بدو تأسیس بوده است.
3. پساصهیونیسم
اصطلاح «پساصهیونیسم» ابتدا در سال 1993 پس از انتشار کتاب «یوری رام»[5] «جامعه اسراییلی: چشمانداز انتقادی»[6] وارد گفتمان عمومی جامعه اسرائیل شد. طی آن سعی نمود بهجای دستورالعمل قدیمی صهیونیسم مبنی بر «دیگ ذوب»[7] (هویت نابرابر همگن شده)، به «ظرف سالاد»[8] (تفاوت در بین برابرها) بپردازد. (Ram,2005: 23) این جنبش، با هدف تضعیف «اسطورههای بنیادین اسراییل»، مطالعه تاریخ و جامعه اسرائیل را متحول نمود (Likhovski,2010: 4) مهمترین تأثیر پساصهیونیسم، نه در کشف و بحثوگفتگو در مورد تاریخ اسرائیل، بلکه در قطبیکردن جامعه اسرائیل بود، بهگونهای که اینک هرگونه انتقادی از تاریخ یا سیاست اسرائیل با پساصهیونیسم همراه میشود. (Coman,2018: 119)
با توجه به اینکه «قوم برگزیده یهود»، «سرزمین اجدادی»، «تبعید»، «پراکندگی»، «مهاجرت به اسرائیل»، «ارض اسرائیل»، «یهودستیزی» و مانند اینها، واژگان اصلی در هرگونه بازسازی گذشته ملی در اسرائیل است و امتناع از کاربرد آنها بدعت بهشمار میآید. (سند،1397: 3) پساصهیونیسم با حمله به این «اسطورهسازی»های[9] تاریخ اسرائیل که توسط «مورخان قدیمی»[10] شکل گرفته بود، بیان داشت این اسطورهسازیها نهتنها با ساختن روایتی منحصربهفرد، وقایع خاص مانند قهرمانی اسرائیلیها را به تصویر میکشد، بلکه فراتر از آن، از اصطلاحات خاص و از پیش موجود استفاده میکند که توجیهی برای موجودیت صهیونیسم است. برای نمونه، با استفاده از اصطلاح «سرزمین اسرائیل»[11] هنگام توصیف فلسطین تحت حکومت عثمانی و انگلیس، موجودیت جغرافیایی را متعلق به یهودیان در طول تاریخ به تصویر کشیدهاند. بهمنظور مقابله با این توصیف تاریخی ذهنی، یکی از اصلیترین وظایفی که مورخان پساصهیونیست برعهده گرفتند، بازنگری در اصطلاحات تاریخی و جامعه شناختی است. اصطلاحات مثبتی که توسط صهیونیستها، جایگزین اصطلاحات خنثی یا منفی شد. برای مثال جنگ استقلال، جایگزین جنگ 1948 شد. «الیا» - به معنای صعود- جایگزین مهاجرت یهودیان به فلسطین شد و اعتراض فلسطینی ها به آن، با واژه «میورات» به معنای «وقایع» تعبیر شد و همانطور اصطلاح عمومی عرب، جایگزین فلسطینیها شد. (Lissak,2007: 180)
مورخان پساصهیونیست، همچنین عبارات کلاسیک صهیونیستی را به دلیل پیامدهای مخرب آنها مورد بررسی قرار دادند. بهعنوان مثال، عبارت «نفی دیاسپورا»[12]، که متضمن این معناست که اسرائیل تنها خانه یهودیان جهان است، این هدف موجب تحقیر نسبت به یهودیان اروپایی که در پی استقرار در فلسطین نبودند، گردید. برای صهیونیستها، بازگشت یهودیان به اسرائیل، بازگشت به «عادی بودن»[13] بود. از نظر آنان، تاریخ یهود در دیاسپورا به خودی خود بیمعنی بود، درحالیکه اتصال به این سرزمین، به این دلیل که تکیهگاه ملت بود، اهمیت داشت و «بازگشت به تاریخ»[14] محسوب میشد. (Coman,2018: 110-115)
پساصهیونیسم با اتکاء به گشایش بایگانیها و آرشیوهای محرمانه دولتی و انتشار صدها هزار سند و گزارش، ارزش ها، باورها، مفروضات و روشهای همکاران صهیونیست خود را به چالش کشید. (Yoav,2012:1) آثار منتشر شده «مورخان جدید» شبیه به یک انقلاب کمونیستی بود که با نشان دادن اینکه اسرائیل نه بیگناه و نه رستگاریبخش است، به «حقیقت مقدس» صهیونیسم چالش وارد ساخت. (Weinberger,1998:68) آنان صهیونیسم را بهعنوان یک موضوع غیریهودی و شورش علیه تاریخ و فرهنگ یهودی و نه قله آن، به تصویر کشیدند. (Ram,2000: 408) صهیونیسم بخشی از تاریخ استعمار است، زیرا خود بخشی از گسترش اروپا به قلمرو غیراروپایی است. (Shlaim,2012:53) این جنبش اروپایی استعماری-اشکنازی سفید- هم مشرقیهای داخلی و هم اعراب خارجی را قربانی کرده است، از اینرو پساصهیونیسم، یک شیب «شرقی» را میپذیرد که هویتهای عرب فلسطینی و یهودی شرقی را در هم میآمیزد (Ram,2000: 24-33).
4. اسطورههای صهیونیسم و ناامنی هستیشناختی
«یهودیان»، «سرزمین» و «تورات»، سهگانه بههمپیوسته و مقدسی هستند و یهودیان فقط در سرزمین موعود میتوانند یهودی واقعی باشند (Zeidan, 2006: 230). چه اینکه هویت بهواسطه پیوند هستیشناختی انسان به خاک و ریشههای بومیاش تعریف میشود و قطع شدن از این ریشهها سبب بیخانمانی و بحران هویت میشود (آقاحسینی و دیگران،1398: 201). اما در پی تردیدافکنیهای جنبش پساصهیونیسم، این ارتباط با سرزمین گسسته میشود.
4-1. اسطوره سرزمین موعود
هرچند سرزمین یک شیء منفعل است، اما بهعنوان شخصیت اصلی داستان اسرائیل، خودنمایی میکند. سرزمینی که خداوند مردم خود را برای ساکن شدن در آن فرامیخواند. اقامت اسرائیل در سرزمین موعود، نتیجۀ رویداد تاریخی میثاقی است که خداوند از طریق آن طرح خود برای نجات جهان متجلی میسازد (Camp&Mein, 2018: 2). از دیدگاه کتاب مقدس، نمیتوان مسألة رابطه قوم اسرائیل با خدا را از رابطة آنان با سرزمین اسرائیل، تفکیک کرد و زمین را به اعراب اعطا کرد، زیرا از طرف خداوند به یهودیان داده شده است (Wurmser, 2006). گناه از دست دادن بخشی از سرزمین، همردیف بتپرستی است. (اسپرینزاک،1376: 258) ترک سرزمین، برای یهودیان، منبعی از عدم امنیت هستیشناختی محسوب میشود. (Lupovici,2015: 14) لذا در نبرد سیاسی بر سر مرزهای سرزمینی، نبرد بر سر ذات خود یهودیت، نهفته است (Zeidan, 2006: 230).
اما مطالعه اساطیر باستان خاورمیانه، در مورد وعده زمین، نشان میدهد که در همة اقوام چنین وعدهای وجود داشته است، بهگونهای که اگر عبرانیان چنین وعدهای دریافت نمیکردند، حقیقتاً استثنایی بودند (گارودی،1377: 40). تعهد «سرزمینی» صهیونیسم به گذشتهای فریبنده سبب شده تا تمام اشکال دیگر هویت و شیوههای تعامل یهودیان پیش از صهیونیسم نادیده گرفته شود (Weinberger, 1998: 64) .ملیکردن کتاب مقدس و تبدیل آن به یک کتاب تاریخی معتبر توسط تاریخنگاری صهیونیسم، نقش مهمی در تصاحب ایدئولوژیک این سرزمین باستانی داشته است (سند،1397: 171).
این در حالی است که یهودیان هرگز در هیچ برههای از زمان، قبل از بروز صهیونیسم، کمترین تلاش را برای استقرار دستهجمعی در آن سرزمین انجام ندادهاند. چه اینکه اساساً فتح نظامی سرزمین مقدس و تجمع در آنجا را، غصب حق الهی تلقی میکردند که تعهد فرزندان اسرائیل با خدا را سست میکند. از اینرو حتی تأسیس دولت اسرائیل را بر بنیاد یک «گناه نخستین»،[15] قلمداد کردهاند. (رابکین،1392: 134-133). حال آنکه صهیونیسم، ماهیتاً مفهوم یک تبعید تحمیلی از جانب خدا را رد میکند و به کشور بهعنوان شروع دوران مسیحاباوری نگریسته و معتقد است که اگر تبعید زمانی سرنوشت دردناک ما بوده، اکنون گناه ما خواهد بود (رابکین،1392: 208-207). لذا تاریخ قومیت یهود، بهطور مداوم در تنش بین دو مفهوم «تبعید» و «رستگاری» بهسرمیبرده است (Koller, 2014: 21). سوالی که هنوز در جامعه اسرائیل پابرجاست.
پس از تخریب دومین معبد و پراکندگی یهودیان، مسأله سرزمین به پس زمینه برده شد و تورات اسرائیل جلو آمد. اما صهیونیستها، موضوع سرزمین را در ذهن یهودیان از یک امر فرعی، به یک امر اصلی تبدیل کرده و اعتقاد سه پایهای یهودیت را که شامل خدا، تورات و امت است، به تورات، امت و سرزمین تبدیل کردند (اوروخ،1381: 92-90) و امت یهود، سرزمین موعود و تورات یک کل مقدس و یکپارچه را تشکیل دادند که هیچ مصالحه و یا انصراف از بخشی از این ها امکان پذیر نیست. (Zeidan, 2006: 232) تاریخنگاران صهیونیستی برای به حداکثر رساندن ادعای مالکیت ملی بر کشور، کوشیدند زمان تبعید را به حداقل برسانند (سند،1397: 222). حال آنکه به طور کلی در طی تاریخ چهارهزار ساله یهودیت، این قوم تنها توانسته است، 414 سال حاکمیت بر سرزمین موعود را در اختیار داشته باشد. عمده مراکز تمرکز یهودیان در تاریخ؛ بابل در قرون اولیه؛ اسپانیا و آلمان در قرون میانه؛ لهستان و لیتوانی در انتهای قرون میانه و روسیه در طی دوره معاصر بوده است (شیخنوری،1388: 84). بنابراین سرزمین که از مهمترین عناصر هویتی فرد اسرائیلی است، در معرض جدیترین سوالات و تردیدها قرار گرفته و سبب شده روان آنان دچار ناامنی هستیشناختی گردد. مسائلی چون نبود همدلی و عدم احساس تعلق به یک آب و خاک در بین اسرائیلیها - عدم تجربه با هم زیستن در یک بستر تمدنی واحد- باعث تشدید تزلزل هویتی شدهاند (فقیهزاده و اسلامی،1396: 266). این وضعیت سبب شده تا تلاش های روزافزونی برای تغییر وضعیت سرزمین های اشغالی از طریق سیاستگزاریهای داخلی صورت پذیرد.(Roznai, 2018: 15) برای نمونه در سال 2003 به ابتکارعمل لیمور لیونات[16]، وزیر آموزش وقت اسرائیل، برنامه جامع انتقال «یکصد مفهومِ میراث، صهیونیسم و دموکراسی»[17]به دانشآموزان پایه ششم تا نهم در اسرائیل عملیاتی شد. این مفاهیم، با نادیده گرفتن روایت یا تجربه فلسطینی، سعی در تصویر روایت منسجم قومی – ملی یهودیان دارد تا صهیونیسم را دارای لایه ها، عمق و استمرار بیشتری نموده و آن را تحکیم بخشد. برایناساس مورخین پساصهیونیسم وزارت آموزش اسرائیل را به داشتن برنامهای پنهان در تلاش برای جداکردن اعراب فلسطینی اسرائیلی از سرزمین و میراث آنها متهم نموده است (Agbaria,2014: 9-23).
4-1-1. اسرائیل بزرگ در برابر اسرائیل دموکراتیک
پساصهیونیسم، یک روند لیبرالی است که تلاش میکند مرزهای جهانی هویت اسرائیل را کاهش دهد و شهروندانی که «دیگر» تلقی میشوند را در آن جای دهد (Ram, 2000: 419-420). درحالیکه صهیونیسم، مفهوم مجرد «بازگشت» را به سرزمینی فیزیکی پیوند میزند (آقاحسینی و دیگران،1398: 205). بنابراین همانطور که یوری رام میگوید: «افق هنجاری پساصهیونیسم، شهروندی اسراییل مدنی و قانون اساسی است، درحالیکه این افق از نظر صهیونیسم، «مردم یهودی داخل و خارج از اسرائیل» است. فلذا پساصهیونیسم، «دولت اسرائیل» را به عنوان قلمرو بحث خود درنظر میگیرد، درحالیکه این قلمرو در نزد صهیونیسم، «سرزمین مقدس اسرائیل» است. (Ram, 2000: 406-407) و یهودیت بهعنوان سپری علیه تشکیل یک ملت اسرائیلی یا ناسیونالیسم مدنی در اسرائیل گسترش مییابد. (Ram, 2008: 61) در مقابل هویت اسراییلی پساصهیونیسم، بیشتر مبتنی بر ملیگرایی شهروندی مشترک است تا ملیگرایی انحصاری (Weinberger,1998:56).
طبیعت مدنی ناسیونالیسم اسرائیلی، همانطور که توسط بنیانگذاران آن تعریف شده است، براساس جایگزینی ارزشهای جهانی با یک دیدگاه نژادشناسی پایهگذاری شده که ارتباط بین سرزمین و مردم را با یک بسته انحصارطلبانه، برقرار کرده، تنوع را انکار و پلورالیسم را لکهدار میکند. (Chazan, 2011:17) در این زمینه، شیمون آگرانات[18] رئیس دادگاه عالی اسرائیل، اظهار داشته که بهرسمیتشناختن تابعیت یکنواخت اسرائیلی - یعنی تابعیتی که بر همه شهروندان این کشور تعمیم یابد - بنیادی را که دولت اسرائیل در آن شکل گرفت، نفی میکند. (Jeenah, 2012: 388) به جهت همین ماهیت نژادپرستانه دولت صهیونیستی بود که مجمع عمومی سازمان ملل در 10 نوامبر 1976 اعلام کرد: صهیونیسم یک نوع نژادپرستی و تبعیض نژادی است(Gilad, 2008: 226).
حال آنکه هواداران جنبش صهیونیستی اصرار دارند که اسرائیل همزمان بهعنوان «یک کشور یهودی و دموکراتیک» شناخته شود. آنها بدون درک تضاد در این مورد و اینکه یک کشور قومی نمیتواند یک کشور دموکراتیک باشد، اصرار دارند که هر دواصطلاح - یهودی و دموکراتیک - به طور یکسان برای کشور اسرائیل اعمال شود. (Jeenah, 2012: 3) این امر تا بدانجا پیش میرود که طبق بند A7 قانون پایه کنست، نامزدهایی که یکی از این دو وجوه را انکار نمایند، از شرکت در انتخابات محرومند.(Sand, 2012: 27)
پساصهیونیستها معتقدند که این دو بعد در حقیقت متناقض هستند و هر کدام در جهت مخالف حرکت میکنند و بنابراین دو قطب متمایز طیفهای سیاسی- فرهنگی، دو مدل مختلف برای اسرائیل بهوجود میآورند، چه برای تبدیل شدن به یک دولت یهودی قومی و چه برای تبدیل شدن به یک دولت دموکراتیک برای شهروندان آن. (Ram, 2005: 22) لذا دولت اسرائیل باید اجزای صهیونیست خود را که پایه و اساس ماهیت یهودیان است، از بین ببرد، زیرا آنها مانع از تبدیل شدن اسرائیل به یک دولت دموکراتیک میشوند. (Livneh, 2001: 20)
نقطه آسیبپذیر اسراییل، وجود ساختارهایی است که تبعیض را قانونی جلوه میدهند. (Dowty, 2014: 765) پساصهیونیسم معتقد است دموکراسی اسرائیل با ساکنان کشور در ابتدا بهعنوان اعضای گروههای مذهبی، سپس بهعنوان اعضای گروههای قومی و تنها در پایان بهعنوان شهروندان کشور رفتار میکند. (Giommoni, 2013: 14). منابع نمادین اسرائیل منحصرا یهودی هستند و هیچ جایگاهی برای نمادهای عرب و مسلمان وجود ندارد. پرچم و سرود، زبان و غیره. امروزه، در سطح فرهنگی، اسرائیلی با یهودیان قومی شناخته میشود. (Ben-Rafael, 2017: 221) دان رابینویتز[19] این موقعیت سیاسی را بهعنوان «اقلیت بهدامافتاده»[20] توصیف میکند. (Agbaria,2014: 26) اسرائیل با تنزل موقعیت اقلیتهای عرب، بهوضوح این سیگنال را ارسال کرده است، که هویت قومی و مذهبی را بر دموکراسی ترجیح میدهد. (Khan,2018: 3) یوهان پلسنر[21]، «مدیر موسسه دموکراسی اسرائیل»[22] پس از انتشار شاخص دموکراسی اسرائیل در سال 2017 اعلام کرد: «45 درصد شهروندان اسرائیل بر این باورند که به مخاطره افتادن دموکراسی اسرائیل، یک خطر واقعی برای موجودیت اسرائیل است». (Roznai, 2018: 2) این رژیم نتوانسته بین وضعیت دوگانه دموکراتیک بودن و یهودی بودن آشتی برقرار سازد. این وضعیت دوگانه را «احمد طیبی» عضو کنست اسرائیل به خوبی تبیین کرده است: «اسرائیل برای شهروندان یهودیاش، دموکراتیک و برای شهروندان عربش، یهودی است» (درخشه و صادقیزاده،1394: 206).
پساصهیونیسم معتقد است علیرغم ادعاهای صهیونیسم، پیوند بین هویت یهودی و بقای آن ازیکطرف و تابعیت قومی از سوی دیگر ذاتی نیست. این ادعا که هویت یهودی را میتوان تنها از طریق یک حکومت یهودی حفظ کرد، با این واقعیت که این هویت بیش از هجده قرن بدون حکومت حفظ شده است، به وضوح رد میشود و همانطور در سطح نظری، با این واقعیت که در کمتر از یک قرن پیش صهیونیسم درموقعیت اقلیت یهودی بوده است. (Friedman, 2012: 318) لذا پساصهیونیسم ارتباط بین یهودیت تاریخی و دولت اسرائیل را انکار میکند و تلاش میکند دولت -ملت یهودیان را به یک دولت لیبرال، چندملیتی و چندفرهنگی تبدیل کند. دولت ایدهآل آنها عاری از هر هویت یهودی، سکولار یا مذهبی، و هرگونه دعوی اخلاقی و اجتماعی منحصربهفرد میباشد. آنها چنین دولتی را «دولت همه شهروندان خود» مینامند (Yoav, 2012: 3).
ادعای بحثبرانگیز در قلب استدلالهای پساصهیونیستی این است که هیچ قومیتی نباید از لحاظ هستیشناختی و یا نهادی بر دیگری برتری داشته باشد. ادعایی که صهیونیستها آن را رد کرده و میگویند اگر این مأموریت را رها کنند، هدف و حیثیت وجودیشان را از دست خواهند داد (Nimni, 2003: 3).
برخورد بین هویتهای مختلف تهدید شده، منجر به تناقض راهحلها برای بازگشت از روایتهای غیرمنسجم است. در چنین شرایطی، که آن را «ناسازگاری هستیشناختی»[23] مینامیم، تشویشها زمانی بالا میگیرد که بازیگران باید تصمیم بگیرند که آنها «که» هستند و این نیاز به اولویت دادن به یک هویت نسبت به سایر هویتها دارد (Lupovici, 2015: 36-37) در وضعیت مواجهه اسرائیل با ناسازگاری انتخابهایش، این تنها دنبال کردن صلح با فلسطینیان است که به اسرائیل امکان میدهد تا با این روایتهای مخالف ناخودآگاه مواجه شود و مجدداً سیاست های دولتش را با نقش هویت «خود» سازماندهی کند. هرچند حرکت به سمت حذف چنین تشویشی به پروسه صلح فشار وارد میکند، زیرا هدف بیشتر مواجهه با «ناسازگاری هستیشناختی» خواهد بود. بهواقع اسرائیل با یک بحران هویتی روبرو شده که این بحران مربوط به حفظ سرزمینهایش از یک سو و بودن به عنوان یک دولت دموکراتیک و یهودی از سوی دیگر است(Barnett,1999: 23).
بنابراین مشکل عمده اسرائیل روبهروشدن با این ناسازگاری هستیشناختی است. برخورد بین هویتهای مختلف اسرائیلی، که نیاز به سیاستها و تدابیر غیرمشابه و حتی متضاد دارد و از این رو اسرائیل را تحت فشار قرار میدهد که تعیین کند او کیست؟ و بنابراین تشویش بین «یهودیت اسرائیل» و نیز هویت دموکراتیک آن، حاصل از چالش در مفهوم «خود» اسرائیلی است. نیاز به انتخاب بین دو بعد «خود» اسرائیلی، خود منبعی از اضطراب است. با حرکت به سوی صلح، فشار بیشتری بر هویت یهودی وارد میشود، درحالیکه عدم حرکت به سوی صلح، فشار بیشتری بر هویت دموکراتیک اسرائیل وارد میآورد. تعمیم اینکه اسرائیل چیست: یک دولت یهودی یا یک دولت دموکراتیک؟ این امر میتواند تشویش و اضطرابهایی را ایجاد کند. نتیجه این تنش که بروز سیاسی آشکاری دارد، آن است که اسرائیل بین موقعیتهای جنگ ناپایدار و درگیری در پروسه صلح گرفتار میشود. هر دوی این موقعیتها، عدم امنیت هستیشناختی را برمیانگیزد. لذا اسرائیل نمیتواند به یک موقعیت آرامتر سوق یابد. بازگشت به جنگ پایدار با فلسطینیان هویت دموکراتیک اسرائیل را به چالش میکشد و از سوی دیگر، دستیابی به صلح، منجر به عدم امنیت هستیشناختی و اضطراب میشود که متضاد فرآیند صلح است و بهسادگی مزایای آن را نابود میکند. (Lupovici, 2015: 33) مطابق تحلیل «آشر آریان»[24]، اسرائیل در فضای بین «جنگ» و «صلح» قرار دارد و امنیت را در وجود سهمی از ناامنی درک و فهم می کند. (پوستینچی و بای،1395: 6)
پروسه صلح در دهه 90، حس «شکست ملی»[25] را ایجاد نمود و حس عمیق اضطراب را در ادامه فروپاشی هویت مشترک یهودی، برانگیخت و یک درگیری درونی در جامعه اسرائیلی ایجاد نمود که به سمت انتفاضه دوم کشیده شد. همانطور که آدلر بیان میکند، پروسه صلح شکست خورد زیرا شما نمیتوانید با طرف مقابل صلح و سازش کنید، وقتی که شما نمیدانید شما که هستید یا بر سر این موضوع اختلاف دارید (Lupovici, 2015: 43)
بهنظر میرسد راهحل اسرائیل برای رفع نسبی عدم امنیت هستیشناختی و اضطراب و تشویش خود، تمایز بین حماس و فتح است. حماس به حفظ اسرائیل به عنوان «دیگری» کمک میکند و بدین طریق میتواند هویت خود را نسبت به دشمن، معتبر و باارزش اعلام کند، بدون آنکه هویتهای دموکراتیک و یهودی آن را به چالش بکشاند، بهعلاوه تا زمانی که حماس به امنیتیکردن آن بهعنوان دشمن اسرائیلی ادامه دهد و در جنگ با فتح باقی بماند، قرارداد صلح جامعی بین اسرائیلیها و فلسطینیها نمیتواند وجود داشته باشد. این امر به اسرائیل اجازه میدهد که جنگ را حفظ کند و با اجتناب از صلح، از ناامنی هستیشناختی خود اجتناب کند. بهطور همزمان، مذاکرات چندین ساله با جنبش فتح، هویت دموکراتیک و لیبرال اسرائیل را مدنظر قرار میدهد و اسرائیل میتواند خود را به عنوان تلاشگر برای صلح تصور کند، درحالیکه به جهت اضطرابهایی که پیشروی به سوی صلح، برایش دربردارد هرگز به آن نمیرسد. لذا حتی در طی فرآیند صلح با فتح، اسرائیل به امنیتیکردن مباحث هستیشناختی خود ادامه میدهد(Lupovici, 2015: 44).
بنابراین داشتن حماس، به عنوان یک دشمن، اضطرابها در موقعیت درگیری در حلوفصل مناقشات را کاهش میدهد و بهطور همزمان، دینامیک درگیری برای حلوفصل مناقشات با فتح، اضطرابهای مربوط به جنگ ناپایدار و تهدید هویت لیبرال دموکراتیک اسرائیل را کاهش میدهد. این ابهامات به اسرائیل اجازه میدهد که از جستجو و مهمتر از همه پاسخگویی به این سؤال که او چه کسی است و در چه مسیری حرکت می کند، طفره رود. پرسشهایی که هم در موقعیت جنگ ناپایدار و هم در موقعیت درگیری برای حلوفصل مناقشات به او فشار وارد میآورد.
4-2. اسطوره قوم برگزیده
این ادعا که یک کشور تنها پادزهر قابل قبول در برابر تهدید انقراض است، دغدغه غالب رژیم صهیونیستی محسوب میشود، اما برای حفظ و بیان هویت یهودی آن، وجود یک دولت قومی ضروری مینماید (Friedman, 2012: 313) .از همینرو درگفتمان صهیونیستی، «قومیت یهودی» یکی از دالهای مرکزی بهشمار میرود و هنگام استفاده از لفظ «یهود»، بیش از آن که دیانت یهودی مراد آنها باشد، قومیت یهودی مدنظر است و تعصب یهودی از وابستگی به قوم برگزیده خداوند ناشی میشود و نه از دیانت یهود (نابلسی،1387: 239). لوتر میگوید: «از افتخارات یهودیان، تبار آنهاست که معتقدند از قوم اصلی و اولیه روی زمین، یعنی از ابراهیم، ساره، اسحاق، ربکا (همسر اسحاق)، یعقوب و دوازده سبط اویند و اینکه آنان از مردم مقدس اسرائیل میباشند، از خون، نژاد و نسلی برتر» Ould-Mey, 2003: 594)). صهیونیستها ادعا میکنند که گروه نژادی واحدی هستند که پس از دو هزار سال تبعید و آوارگی، به پایتخت خود یعنی مقر حکومت داود و سلیمان در بیت المقدس بازگشتهاند (سند،1388: 67) و اسرائیل کشور قوم یهود است و اگر این مأموریت را رها کنند، هدف و حیثیت وجودیشان را از دست میدهند Nimni, 2003: 3)). لذا بنیان استثناگرایی اسرائیلی، عمدتاً نشأت گرفته از باور قوم برگزیدهبودن است.
شاخص اصلی یهودی و اسرائیلی بودن، نعمت برگزیدهبودن است. صهیونیستها تلاش میکنند اثبات کنند که یهودیان در طول تاریخ از نژاد خود محافظت کردهاند و با دیگر تبارها و ملتها درنیامیختهاند (فقیهزاده و اسلامی،1396: 250). اما بهرغم این تلاش که میکوشد روایتی همگون و یکدست از گذشته یهودیان ارائه دهد، همه اسناد و حافظه جمعی یهودیان بر تنوع جامعه یهودی، زیست متفاوت و حتی ریشه های ناهمسان قومی آنها تأکید دارد (آقاحسینی و دیگران،1398: 205). پساصهیونیسم متأثر از گفتمان پسامدرنیسم، پایان روایت بزرگ صهیونیسم را اعلام نموده و منطق ویرانگر نسبشناسی آن را به چالش کشیده است Nimni, 2003: 32)). شلومو سند[26] مورخ مشهور پستصهیونیست، ادعا میکند که آنچه امروز از آنان به عنوان یهودیان بنیاسرائیل، یاد میشود، افرادی اختراع شدهاند. چه اینکه آنان از نسل خزرها، قبیلهای ساکن مرز روسیه و ترکیه بودند که در دوران قرون وسطی به یهودیت گرویدند Barnett, 2019: 108)). پائول وکسلر[27]خاستگاه یهودیان را ایران، ترکیه و جنوب قفقاز میداند. Das;Pirooznia& Elhail,2017: 4)). لذا اساساً نسبتی بین صهیونیستهای امروزی و یهودیان اولیه، وجود ندارد.
اما آنچه صهیونیستها را ناگزیر از این اختراع کرد این بود که کشوری که خود را یهودی مینامد، نیازمند تصویری مبهم و نویدبخش از یک منشأ زیستی باستانی مشترک است. برای همین در پس هر صحنه در سیاست هویت اسرائیل، مفهوم قوم و نژاد ابدی همچون سایة سیاه بلندی میگسترد (سند،1397: 435). دراین میان مذهب یهودی نیز به عنوان یک «سپر مشروع» برای سیاست انحصاری نژادپرستانه یهودی اسرائیلی عمل میکند. چه این که از منظر صهیونیسم، خداوند از قدم اول قومی میباشد Ram, 2008: 61-62)). حال آنکه پساصهیونیسم به دونبال زدودن این نقاب قومی است.
مورخان پستصهیونیست، این ایده که یهودیان از تبار بنیاسرائیلیان اصیل هستند را یک مغلطه میدانند Jeenah, 2012: 8)). تقریباً نهدهم یهودیان اروپا و امریکا، از تبار خزرهای ترک میباشند و ربطی به اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل و فلسطین ندارند و همین دسته از یهودیان، از اروپا به فلسطین رفته و اسرائیل را بهوجود آوردهاند. (کستلر،1374: 9). این بدین معناست که نیاکان آنها نه از اردن بلکه از ولگا و نه از کنعان بلکه از قفقاز آمده بودند؛ لذا به لحاظ ژنتیکی به قبایل هون و اویغور و مجار نزدیکترند تا به ذرّیه ابراهیم و اسحاق و یعقوب. بدین صورت اصطلاح «یهودستیزی» تهی از معنا و مبتنی خواهد بود بر سوءتفاهمی که قاتلان و قربانیان در آن اشتراک دارند. اینک اسرائیل با این چالش مواجه شده است که اگر یهودیان عصر جدید فرزندان بلافصل نخستین تبعیدیان نباشند، چگونه میتوانند به سکونت خود در سرزمین مقدس که «وطن انحصاری اسرائیل» تلقی میشود، مشروعیت ببخشند؟ (قهرمانپور،1387: 65). سوالی که هم اسطوره برگزیدگی یهودیان امروزی را به چالش میکشد و هم اسطوره سرزمین وعده داده شده. انکار قومیت مشترک، میتواند منجر به اضطراب و ناامنی هویتی شود (Ben-Ur, 2012: 6). چه اینکه اسرائیل بر پایه هویت قومی یهود، برپا شده است.
علیرغم ادعاهای صهیونیسم، پیوند بین هویت یهودی و بقای آن از یکطرف و تابعیت قومی از سوی دیگر ذاتی نیست. این ادعا که هویت یهودی را میتوان تنها از طریق یک کشور یهودی بیان کرد، با این واقعیت که این هویت بیش از هجده قرن بدون کشور یهودی حفظ شده است، به وضوح رد میشود (Friedman, 2012: 318). اما بهرغماین، رژیم صهیونیستی برای حفظ بنیادهای هویتی خود، گریزی جز تعمیق قومیت یهود نداشته است بهنحوی که حتی هویت قومی خود را بر هویت دموکراتیک خود که در بیانیه استقلال به آن تأکید ورزیده، ترجیح داده است (Khan, 2018: 3). بدین نحو عنصر دموکراتیک به عنوان تابعی ازعنصر قومیت یهودی بیان شده تا شخصیت ملی یهودی دولت را برجسته کند (Roznai, 2018: 12). از همینرو بود که مجمع عمومی سازمان ملل، صهیونیسم را یک نوع نژادپرستی و تبعیض نژادی اعلام کرد (Gilad, 2008: 226). اسرائیل ارتباط بین سرزمین و قومیت را در بسته انحصارطلبانه، برقرار کرده که پلورالیسم را لکهدار میکند و نشانههای روند فزایندهای از عدم دموکراتیزه شدن را بروز میدهد (Chazan, 2011: 17). چهاینکه دولت اسرائیل برای حفظ این پایه هویتی خود، گریزی جز اقدام ورای اصول دموکراتیک و نتیجتاً امنیتیکردن آن نداشته تا در معرض فروپاشی قرار نگیرد.
4-2-1. هولوکاست و استثناگرایی قومی
صهیونیستها معتقدند قرنها یهودیستیزی سبب ایجاد یک انزواگزینی و درونگرایی یهودی شده است. درواقع ماتریس اجتماعی و فرهنگی یهودی، میراثی از تصویر قربانی ایزوله شده است. بنابراین ترس و عدم امنیت وجودی که قرنها یهودیان با آن مواجه هستند، به طور قابل توجهی به شکلگیری یک پیله شناختی عدم اعتماد کمک کرده است. این پیله به عنوان تامینکننده اصلی امنیت هستیشناختی آنان بهشمار میآید، بهطوریکه ترس و ناامنی های مجدد، یهودیان را مجبور کرده است تا از طریق جنبش صهیونیستی یک پناهگاه امن را جستجو کنند (Adisonmez, 2017: 44). از اینرو هولوکاست برای یهودیان اسرائیلی، نقش اساسی در شکل دادن به هویت، سیاست و فرهنگ را بازی میکند (Canetti, 2017: 2) و در گذر زمان، برداشتها از هولوکاست، از «آنچه اسرائیلی نیست»، در دهه 1940 و 1950، به یک عنصر اصلی در هویت اسرائیلی در حال حاضر تغییر یافته است (Klar&Schori-Eyal, 2013: 125). چه اینکه در زمان وقوع هولوکاست، هیچیک از قربانیان، تابعیت اسرائیلی نداشتهاند.
اما بناشدن اسرائیل با توجیه عدم تکرار هولوکاستی دیگر، سبب شده تا نوع نگرش مردم اسرائیل به هولوکاست و حافظه سیاسی و تاریخی آنان نسبت به این موضوع، عمیقاً مرتبط با امنیت هستیشناختی این رژیم باشد (Subotic, 2018: 289). اگر ما حافظه سیاسی و تاریخی را عنصر اصلی تثبیتکننده هویت دولت و تأمینکننده امنیت هستیشناختی دولت بدانیم، چالشهای اساسی برای این حافظه، منجر به احساس ناامنی عمیق هستیشناختی خواهد شد (Subotic, 2018: 299). اگر شیوه ارتباط اسرائیلیها با سایر کشورهای جهان، با فلسطینیها و مهمتر از همه با خودشان، که با خاطره آنها درباره هولوکاست شکل گرفته تخریب شود و بهعبارت دیگر، هولوکاست فقط یک دلیل و منطق نباشد، بلکه توجیه یا بهانهای شود، پس باید پایه جدیدی برای زندگی اسرائیلی و در حقیقت یک هویت کاملاً جدید جستجو شود (Yakira, 2012: 88). بهویژه آنکه صهیونیسم روی دیگر سکه هولوکاست بود، چه اینکه از نظر صهیونیستها، هولوکاست و ضرورت جلوگیری از تکرار آن، مشروعیت کامل و انکارناپذیری را برای تأسیس کشور اسرائیل به آنها میدهد (Yoav, 2012: 35) و نتیجه نهایی هولوکاست این بود که یهودیان نمیتوانند در میان سایر امتها زندگی کنند.
صهیونیستها سعی کردهاند نفرت از یهودیان را منحصربهفرد و متمایز از همه نفرتهای دیگر بین گروههای انسانی، به نمایش بگذارند (Strombom, 2010: 124) و با القاء هولوکاست بهعنوان یک امر منحصربهفرد یهودی، تأسیس اسرائیل را توجیه کنند (Wurmser, 1999). صهیونیستها از اینرو بر منحصر بودن تأکید دارند که اگر سازوکارهای استدلالی «خود» و «دیگری» با هم شبیه شوند، در آن صورت عوامل حکومت به لحاظ هستیشناختی ناایمن میشوند؛ چون دیگر آنها اساس و جوهره هویت خود را بهگونهای میبینند که انگار از مدتها قبل از بین رفته است (Darwich, 2014: 9). هویتی که بر پایه یگانگی و برگزیدگی شکل گرفته است.
از همینرو استیون کاتز[28] مینویسد: با وجود این که هولوکاست، بیشترین قربانیان جنایات جمعی را دربرنمیگیرد، اما تعداد قربانیان، منحصربهفرد بودن هولوکاست را ثابت نمیکند، بلکه برعکس؛ وقتی ازمنحصربهفرد بودن هولوکاست صحبت میکنیم، فقط قصد داریم ادعا کنیم که هولوکاست از نظر پدیدارشناختی استثناست (Katz, 2018: 55-56). ازاین نظر که رایش سوم درصدد از بین بردن هویت جمعی یهود و وجود اجتماعی آنان بود (Katz, 2018: 70). ادعای یگانگی هولوکاست، افزون بر این که یهودیان را از دیگران جدا میسازد، به آنان «حق برتری بر دیگران» را میبخشد. ادعای یگانگی یهودیسوزی، در حقیقت ادعای یگانگی یهودیان است. آن چه یهودیسوزی را بیهمتا میسازد، رنجهای یهودیان نیست، بلکه این موضوع است که «یهودیان»، رنج بردهاند (فینکلشتاین،1381: 55). اما پستصهیونیستها، جنبه انحصاریبخشی به هولوکاست را مورد نقد قرار داده و معتقدند هیچ تفاوتی بین هولوکاست و سایر شرایط جنگی وجود نداشته است. یهودستیزی نمیتواند توضیح دهد که یهودیان اولین و اصلیترین قربانیان نازیها بودند (Barnett, 2019: 107). آن هم در شرایطی که بسیاری از تاریخنگاران پستصهیونیست، عدد شش میلیون قربانی مورد ادعای صهیونیسم را زیر سوال بردهاند.
فیلسوف اسرائیلی «ادی افیر»،[29] از پیشگامان پساصهیونیست، تقاضای منحصربهفرد بودن هولوکاست را «اسطورۀ خطرناک» خوانده است، زیرا یک فاصله بیپایان بین یک جنایت و همهی جنایتهای دیگر ایجاد میکند (Yoav, 2012: 38). ادعای یهودیان مبنی بر منحصربهفرد بودن هولوکاست، هیچ تفاوتی با ادعای نازیها مبنی بر اینکه یهودیان منحصربهفرد هستند، نیست. نازیها و صهیونیستها- یعنی هر دو گروهی که فکر میکنند نابودی یهودیان توسط آلمانیها با سایر نسلکشیها متفاوت بود- دقیقاً یک چیز را انجام میدهند؛ هردو یهودیان را از بقیه انسانها متمایز میکنند. خطر «انحصاریسازی» یهودی توسط هولوکاست میتواند منجر به افراط در نئونازیسم و همچنین پارانویای یهودیان شود. همین جداسازی یهودیان از نسل بشر سبب میشود که یهودیان به هنگام به قدرت رسیدن، خودشان مثل نازیها عمل کنند (Yakira, 2012: 103). بنابراین قرائتهای پساصهیونیستی اسطورههای بنیادینی که رژیم صهیونیستی بر مبنای آن تأسیس شده است را متزلزل میکند و با بیاعتبار کردن اسطورههای صهیونیسم، پایههای اسرائیل را آسیبپذیر میسازد. تردیدافکنی در وثوق اسطورههای صهیونیسم به معنای تردید در فلسفه وجودی اسرائیل به عنوان کشوری یهودی است که در بردارنده تهدیدی هستیشناختی برای رژیم صهیونیستی است.
نتیجهگیری
عدم امنیت هستیشناختی ناظر بر وضعیتی است که یک بازیگر نتواند داستانهای منسجم، متداوم و منطقی درباره خود روایت نماید. روایتی که گذشته، حال و آینده را بههم ربط میدهد و مرجع کیستی و چیستی «خود» را مشخص مینماید. چه اینکه هویت، حاصل همین روایتسازی از خود است و توانایی روایت در تنظیم خود، جزء جداییناپذیر هر فهمی از امنیت هستیشناختی است. امروز اسرائیل، تحت این فشار قرار دارد که تعیین کند «او کیست؟». وجود عناصر متضاد در روایتهای هویتی صهیونیسم و برملا شدن این تضادها به واسطه ظهور جنبش پساصهیونیسم، مهمترین عامل بروز معضل هویتی در اسرائیل است. همین امر سبب ایجاد ناامنی وجودی و بروز اضطراب در جامعه اسرائیل شده است. به این اعتبار پساصهیونیسم؛ مفهومی است که گویای ضرورت بازنگری در بنیادهای هویت صهیونیسم است.
جنبش پساصهیونیسم، برآمدن صهیونیسم را نه پاسخ یهودیان به یهودستیزی، بلکه واکنش آنان به واقعیتهای عصر مدرنیته تلقی میکند و آن را اختراع روشنفکران یهودی اروپایی میداند که با پشت کردن به سنت، در آرزوی نیل به مدرنیته برای مرهم نهادن بر اضطرابهای وجودیشان بودند. صهیونیسم به عنوان بخشی از آخرین موج بیداری ملی در اروپا در نیمه قرن نوزدهم، با این نگاه که مشکل یهود از طریق ادغام در سایر جوامع حل نمیشود، آرمان خود را جداسازی یهودیان از سایر ملل و ایجاد یک ملت نوین قرار داد و با بهرهگیری از ارتباط دینی و عاطفی یهودیان با سرزمین موعود، آن را به برنامهای سیاسی تبدیل کرد. بازگشت به سرزمین موعود در کانون این تفسیر صهیونیستی از هویت ملی قرار گرفت. جنبش پساصهیونیسم، با ترسیم یک موازی تاریخی، این رفتار صهیونیسم را به مانند سایر حرکتهای استعماری اروپایی که تأسیسش مقارن شده با آغاز جنبشهای استعمارزدایی، تلقی کرد.
پساصهیونیسم، با تردیدافکنی در اصول، اهداف و اسطورههای صهیونیسم، روایات رسمی تاریخی که از سوی دولت یهود مطرح شده، را زیر سؤال می برد. روایات رسمی تاریخی نظیر وضعیت سرزمین فلسطین و خالی از سکنه بودن آن، استمرار تاریخی یهودیان در آن، برگزیدگی قوم یهود، سرزمین موعود، یهودستیزی و سایر موارد که محملی برای تشکیل دولت اسرائیل شده است. بنابراین اقدامی که مورخین پساصهیونیسم انجام دادهاند، را میتوان جدال در مورد روایت تاریخی صهیونیسم و ایجاد لرزه در بنیادهای سیاسی و روشنفکرانه صهیونیسم دانست. جنبش پساصهیونیسم با مشاجره بر سر هویت و حافظه ملی و بی اعتبار کردن اسطوره های صهیونیسم، نه تنها اتوپیای ترسیم شده توسط ایده صهیونیسم را زیر سوال برده، بلکه فرهنگ جامعه اسرائیل را به مسیری سوق داده است که ارزش های آن دیگر صرفاً یهودی نیستند. از همین رو اضطراب و نگرانی از فروپاشی ترکیب رژیم با جامعه سبب شده تا صهیونیسم، تاریخ را به عنوان یک ساخت هویت، امنیتی نماید.
کتابنامه
آقاحسینی، علیرضا؛ کمالی، علی؛ مسعودنیا، حسین؛ شهرامنیا، امیرمسعود (1398). «تحلیل نظری چندپارگی هویت به مثابه بحرانی جامعهشناختی (مطالعه موردی: رژیم صهیونیستی)»، دانش سیاسی، شماره اول، بهار و تابستان، 216-195.
اسپرینزاک، ایهود (1376) فرادستی راست افراطی در اسرائیل. ترجمه فرهنگ رجایی، مطالعات خاورمیانه، شماره 9، بهار، 261-253.
استیل، برنت جی (1392). امنیت هستیشناختی در روابط بینالملل. ترجمه سید جلال دهقانی فیروزآبادی، فرزاد رستمی و محمدعلی قاسمی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
افتخاری، اصغر (1380). جامعهشناسی سیاسی اسرائیل. تهران: مرکز پژوهشهای علمی و استراتژیک خاورمیانه.
اوروخ، کوین (1381). «یهودیت سیاسی و دوران پساصهیونیسم» ترجمه بیژن اسدی، مطالعات منطقهای. شماره13، زمستان،108-81.
پوستین چی، زهره؛ بای، عبدالرضا (1395) نشانههای کنش هستیشناسانه امنیتی اسرائیل در منازعات منطقهای، پژوهشهای روابط بینالملل، دوره1، شماره20.
درخشه، جلال؛ صادقیزاده، کسری (1394) چالشهای ساختاری رژیم صهیونیستی، با تأکید بر آسیبهای فرهنگی و اجتماعی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
رابکین، یاکوب (1392). یک قرن مبارزه یهودی علیه صهیونیسم. ترجمه عبدالرسول دیانی، تهران: امیرکبیر.
سند، شلومو (1397). اختراع قوم یهود. ترجمه احد علیقلیان، تهران: فرهنگ نشرنو.
شیخنوری، محمدامیر (1388). صهیونیسم و نقد تاریخنگاری معاصر غرب. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
فقیهزاده، حامد؛ اسلامی، محسن (1396). «هویت یهود و تکوین موجودیت سیاسی اسرائیل»، سیاست جهانی. شماره20،تابستان،271-241.
فینکلشتاین، نورمن (1381) صنعت یهودیسوزی، ترجمه سوسن سلیمزاده، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
قهرمانپور، رحمان (1387). «بحران هویت صهیونیستی و گذر به هویت پساصهیونیستی»، پژوهشنامه سیاست خارجی. شماره10،بهار،82-57.
کستلر، آرتور (1374). خزران. ترجمه محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی.
گارودی، روژه (1377). تاریخ یک ارتداد. ترجمه محید شریف، تهران: رسا.
گیدنز، آنتونی (1385). تجدّد و تشخّص، جامعه و هویّت شخصی در عصر جدید. ترجمه ناصر موفقیان، تهران: نی.
مکسویینی، بیل (1390). مقدمهایی بر جامعهشناسی امنیت. ترجمه محمدعلی قاسمی و محمدرضا آهنی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نابلسی، محمداحمد (1387). روانشناسی سیاسی اسرائیل. ترجمه حجت رسولی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
نصری، قدیر (1390). «تاملی نظری در یافتهها و دشواریهای باری بوزان در بررسی امنیت»، مطالعات راهبردی، شماره4، 134-105.
References
Adisonmez, mut Can (2017). Ontological (In)securities in Turkey and Israel: Unpacking the Nation-Building, Security Culture, and Conflict Resolution Triangle, Scania: Lund University.
Agbaria, Ayman K; Mustafa, Muhanad; Jabareen, Yousef T (2014). “In your face democracy: education for belonging and its challenges in Israel”, British Educational Research Journal. Vol.1, No.2, 1-33.
Barnett, Dana (2019). “Neo-Marxist Israeli Academics; from Post-Zionism to Anti-Semitism”, Israel Affairs, Vol 25:No.1,102-17.
Barnett, Michael (1999) “Culture, Strategy and Foreign Policy Change: Israel’s Road to Oslo”, European Journal of International Relations, Vol.5, No.1, 5–36.
Ben-Rafael, Eliezer; Gorny, Yosef; Bokser Liwerant, Judit (2017) Jewish Identities in a Changing World, Boston: Brill Press.
Ben-Ur, Aviva (2012) “Diasporic Reunions: Sephardi/Ashkenazi Tensions in Historical Perspective”, The journal of the Institute for Jewish Ideas and Ideals, No13. 107-28
Browning, Christopher S, Joenniemi, Pertti (2016) “Ontological Security, Self-Articulation and the Securitization of Identity”, Cooperation and Conflict Journal, 1-17.
Camp, Claudia V; Mein, Andrew (2018). The Land of Israel in the Book of Ezekiel, Wojciech Pikor, Library of Hebrew Bible/ Old Testament Studies.
Canetti, Daphna (2017) “Collective Trauma From the Lab to the Real World: The Effects of the Holocaust on Contemporary Israeli Political Cognitions”, Political Psychology, Vol. 2, No. 1, 3-19.
Chazan, Naomi (2011). “Israeli Democracy and Identity under Attack”, Israel Studies Review, Volume 26, Issue 1,17–20.
Coman, Adam (2018). “Rewriting Israeli History: New Historians and Critical Sociologists”, Historicka Socilogie, Vol.1, 107-122.
Darwich, May (2014) The Ontological (In)security of Similarity: Wahhabism versus Islamism in Saudi Foreign Policy, GIGA (German Institute of Global and Area Studies) Working Papers.
Das, Ranajit; Pirooznia, Mehdi &Elhail, Eran (2017) “The Origins of Ashkenaz, Ashkenazic Jews, and Yiddish”, Frontiers in Genetics, Vol,8. N87.
Dowty, Alan (2014) Is Israel a Democracy? New York University Bobst Library Technical Services Authenticated.
Friedman, Steven (2012) “Another state of being: Jewish identity and minority status in a democratic Palestine”, in Jeenah, Na’eem. Pretending democracy; Israel, an ethnocratic state, South Africa: Johannesburg, the Afro-Middle East Centre.
Gilad, Gideon. N (2008). Discord in Zion: Conflict between Ashkenazi & Sephardi Jews in Israel. the University of Michigan, Scorpion Publishing.
Giommoni, Valentina (2013) Religion and Quality of Democracy inIsrael, Lucca: IMT Institute for Advanced Studies.
Jeenah, Na’eem (2012). Pretending Democracy; Israel, an Ethnocratic State, South Africa: Johannesburg, the Afro-Middle East Centre.
Katz, steven. T (2018) “The Uniqueness of the Holocaust: The Historical Dimension”, in Rosenbaum, Alan, S. Is the Holocaust Unique? Perspectives on Comparative Genocide, Colorado: Westview Press.
Khan, Muqtedar (2018). Israel: No More the ‘Only Democracy in the Middle East’. Policy analysis published by the Center for Global Policy and The Daily Sabah.
Klar, Yechiel; Schori-Eyal, Noa; Klar, Yonat (2013) “The ‘Never Again’ State of Israel: The Emergence of the Holocaust as a Core Feature of Israeli Identity and Its Four Incongruent Voices”, Journal of Social Issues, Vol. 69, No. 1, 125-43.
Koller, Aron (2014). Esther in Ancient Jewish Thought, New York: Yeshiva University.
Likhovski, Assaf (2010). “Post Post-Zionist Historiography”, Israel Studies, Vol. 15, No. 2, summer, 1-23.
Lissak, Moshe (2007). “Critical and Establishment Sociology in Israel’s Academic Community”, in Morris, Benny, Making Israel. Ann Arbor: University of Michigan Press, 178–201.
Livneh, Neri (2001) “Post-Zionism Only Rings Once”, available on: https://www.haaretz.com/1.5400839
Lupovici, Amir (2012). “Ontological Dissonance, Clashing Identities, and Israel’s Unilateral Steps towards the Palestinians”, Review of International Studies.38,04, 809-33.
Lupovici, Amir. (2015). “Ontological security and the Israeli–Palestinian peace process: between unstable conflict and conflict in resolution”, in Rumelili, Bahar, Conflict Resolution and Ontological Security. London and New York, Routledge Publishers,33-51.
Mitzen, Jenifer (2004). Ontological Security in World Politics and Implications for the Study of European Security, Prepared for the CIDEL Workshope, Oslo, Oct.
Mitzen, Jennifer (2006a). “Anchoring Europe’s Civilizing Identity: Habits, Capabilities and Ontological Security”, Journal of European Public Policy. Vol13,No2,270–85.
Mitzen, Jennifer (2006b). “Ontological Security in World Politics: State Identity and the Security Dilemma”, European Journal of International Relations, Vol.12, No.3:341-70.
Nimni, Ephraim (2003). “The Challenge of Post-Zionism”, Borderlands E-Journal, Vol.2,No.3.
Oppermann, Kai, Hansel, Mischa (2016). “The Ontological Security of Special Relationship: The Case of Germany and Israel”, Paper to be presented at: The CEEISA-ISA Joint International Conference. LjubIjana, June23rd-25th.
Ould-Mey, Mohameden (2003). “The Non-Jewish Origin of Zionism”, International Journal of the Humanities, Vol1.591-610.
Ram, Uri (2000) “National, Ethnic or Civic? Contesting Paradigms of Memory, Identity and Culture in Israel”, in: Gur-Ze’ev, Ilan (Ed.), Conflicting Philosophies of Education in Israel/Palestine, Netherland: Kluwer Academic Publishers, 405–422.
Ram, Uri (2005) “Post-Zionist Studies of Israel the First Decade”, Israel Studies Forum, Volume 20, Issue 2, 22–45.
Ram, Uri (2008). “Why Secularism Fails? Secular Nationalism and Religious Revivalism in Israel”, International Journal of Politics, Culture, and Society, Vol 21,57-73.
Rumelili, Bahar (2015). Conflict Resolution and Ontological Security, Peace Anxieties, London: Routledge.
Rumelili, Bahar (2013) “Identity and Desecuritisation: The Pitfalls of Conflating Ontological and Physical Security”, Journal of International Relations and Development,Vol18, N.1: 1-23.
Roznai, Yaniv (2018). “Israel – A Crisis of Liberal Democracy?” in Graber, Mark. A; Levinson, Sanford; Tushnet, Mark, Constitutional Democracy in Crisis?, Oxford University Press.
Strombom, Lisa (2010). Revisiting the Past; Israeli identity, Thick Recognition and Conflict Transformation. Lund: Lund University.
Sand, Shlomo (2012( “Racial purity and Jewish origins”, in Jeenah, Na’eem. Pretending democracy; Israel, an ethnocratic state, South Africa: Johannesburg, the Afro-Middle East Centre.
Shehori, Dalia (2004) “Post-Zionism Is Dead or in a Deep Freeze”, available on: https://www.haaretz.com/1.4783563
Shlaim, Avi (2012).Zionism, the Founding Fathers and the Palestine Arabs,in Jeenah, Na’eem. Pretending Democracy; Israel, an Ethnocratic State, South Africa: Johannesburg, the Afro-Middle East Centre.
Subotic, Jelena (2018) “Political memory, ontological security, and Holocaust remembrance in post-communist Europe”, European Security, 27:3, 296-313.
Tessler, Mark (2009). A History of the Israeli–Palestinian Conflict, Bloomington; Indianapolis: Indiana University Press.
Weinberger, Peter Ezra (1998). Reconceptualizing Israeli Identity: Post-Zionism as Conflict Resolution, Faculty of the School of International Service of American University in Partial Fulfillment of the Requirements for the Degree of Master of Arts in International Peace and Conflict Resolution , Washington, D.C.
Wurmser, Meyrav (1999) “Can Israel Survive Post-Zionism?” Middle East Quarterly, Vol6, No1, available on: https://www.meforum.org/469/can-israel-survive-post-zionism
Wurmser, Meyrav (2006) “Zionism in Crisis” Middle East Quarterly, Vol13, No1, available on: https://www.meforum.org/875/zionism-in-crisis
Yakira , Elhanan (2012) Post-Zionism, Post-Holocaust: Three Essays on Denial, Forgetting, and the Delegitimation of Israel, New York: Cambridge University Press.
Yoav, Gelbe (2012). The New Post-Zionist Historians: Post-Zionism and Anti-Zionism, London, Vallentine Mitchell.
Zarakol, Ayse (2010) “Ontological (In) Security and State Denial of Historical Crimes: Turkey and Japan”, Journal of International Relations, 24, 1, 3-23.
Zeidan, David (2006). “Jerusalem in Jewish Fundamentalism”, Evangelical Quarterly, Vol. 78 Issue 3,225-36.
[1] - دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشگاه اصفهانa.aghahosseini@ase.ui.ac.ir
[2] - دانشجوی دکتری علوم سیاسی، دانشگاه اصفهان mirkhalili@ase.ui.ac.ir
[3] - Deal of the Century
[4] - Self
[5]- Uri Ram
[6]- Israeli Society: Critical Perspectives
[7] - Melting Pot
[8] - Salad Bowl
[9] - Mythologizing
[10] - Old Historians
[11] - Eretz Israel
[12] - The Negation of the Diaspora
[13] - Normality
[14] - Back to History
[15] - Original Sin
[16] - Limor Livnat
[17] - 100 Concepts of Heritage, Zionism and Democracy
[18] - Shimon Agranat
[19] - Dan Rabinowitz
[20] - Trapped Minority
[21] - Yohanan Plesner
[22] - The Israel Democracy Institute (IDI)
[23] - Ontological Dissonance
[24] - Asher Arian
[25] - National Collapse
[26] - Sand
[27] - Paul Wexler
[28] - Steven Katz
[29] - Adi Ophir