اسلام سیاسی اصطلاحی است مربوط به قرن معاصر که در برابر اسلام سنتی پدید آمده است. در این مقوله، اسلام به عنوان هویت مرکزی با نقش کارکردگرایانه در متن سیاست واقع می شود و نظم اجتماعی را با تمام ملزومات آن نظریه پردازی می کند. این پدیده، امروزه صرفاً در حوزه ی انتزاع نیست، بلکه قابلیتهای خود را در عمل سیاسی نیز نشان داده است. کنشگران سیاسی اسلامگرا در دهه های اخیر نه تنها بر روندهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و امنیتی محیط شان تاثیر گذاشته اند، بلکه سیاستهای جهانی را نیز وادار به سطحی از کنش چالشی کرده اند. عوامل مختلفی در سرعت گیری عملگرایانه ی اسلام سیاسی دخیل بود، که میتوان به پدیده هایی مانند مسأله ی فلسطین، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اشغال افغانستان، فروپاشی شوروی، حادثه ی 11 سپتامبر و بهار عربی اشاره کرد. البته، درست است که اسلام سیاسی در قالب یک پارادایم کلی در برابر پارادایم های دیگر قرار می گیرد، اما تحولات درونپارادایمی آن بسیار مهم و قابل توجه است. بدین معنا که، به رغم ارجاع مشترک قرائت اسلام سیاسی به یک منبع دینی، در عمل بروندادهای اجتماعی و فرهنگی نسبتاً متفاوتی در قبال نوع مواجهه با جهانی شدن، مدرنیته، سکولاریزم، نظم نوین جهانی، آمریکاگرایی، اروپامحوری، غربستیزی و... داشته و دارند. این نحله های جامعه شناختی خاص از اسلام سیاسی و سیاست فرهنگی متناظر با آن، دست کم توانسته است در قالب شکل بندی های اجتماعی و سیاسی چندگانه متجلی شود.در این مقاله با سه روش توصیفی، تحلیلی و تبیینی انواع مدلهای اسلام سیاسی، قالبهای فکری و ساختار و کارگزاران آنها توصیف و ضمن تحلیل روابط، مؤلفه های درونی و بروندادهای کارکردی آنها، ماهیت اندیشه ای و تعامل آن با سیاست جهانی تبیین شده است.