The challenge to Hegemonic Order, Stability and Balance in the Middle East; Opportunities for Iran and Russia

Document Type : علمی - پژوهشی

Author

Shahid Beheshti University

10.29252/piaj.2020.99962

Abstract

The purpose of this article is to examine the challenge to hegemonic order in the Middle East and the impact of Iran-Russia cooperation in redefining order and strategic stability through balancing, focusing on the Syrian crisis. In recent years, the US-centered order in the region has increasingly been challenged, and as a result, strategic stability and balance in the region have changed too. Iran and Russia, either individually or in the form of tactical alliance, have been effective in challenging the hegemonic order and on the state of stability and balance in the region. This article examines the cooperation of the two countries in this field with a realistic view to the concepts of order, stability and balance, and with a systematic approach, considering the interrelationship of these concepts at different levels and regions. Although in many texts, order and strategic stability have been studied at the macro level and in the realm of great powers politics, this article, emphasizing the evolution of international relations and these two concepts and focusing on complex and multifaceted definition of the stability and order in the Middle East, states that stability in this region is not necessarily ensured by agreement or balance between great powers, and regional powers, including Iran, have their own impact on these two concepts by influencing the balance system through their own capabilities or by interacting with great powers. Accordingly, the article emphasizes that Iran-Russia cooperation for balancing at macro level in the face of US destabilizing policies and actions and at the regional level by emphasizing a broad regional balance system is effective in moderating and ensuring strategic stability. Although Moscow's policy in this regard imposes restrictions on Tehran, some aspects of it, including deterrence against US and its allies’ destabilizing behavior are in Iran's favor.

Keywords


چالش نظم هژمونیک، ثبات و موازنه در خاورمیانه؛ فرصت‌ها برای ایران و روسیه

 

 

چکیده 

هدف این مقاله بررسی چالش نظم هژمونیک در خاورمیانه و تأثیر همکاری ایران و روسیه در بازتعریف نظم و ثبات راهبردی از طریق موازنه با تمرکز بر بحران سوریه است. طی سال‌های اخیر نظم امریکامحور در منطقه با چالش مواجه شده و به تبع آن ثبات راهبردی و موازنه مرتبط با آن نیز با تغییر مواجه شده‌اند. ایران و روسیه چه به‌صورت منفردانه یا ائتلاف تاکتیکی در این چالش و تغییر تأثیرگذار بوده‌اند. این مقاله با نگاه رئالیستی به مفاهیم، نظم، ثبات و موازنه و با رویکرد سیستمی و توجه به ارتباط متقابل این مفاهیم در سطوح و مناطق مختلف، همکاری دو کشور در این زمینه را بررسی می‌کند. هرچند در بسیاری متون، نظم و ثبات راهبردی در سطح کلان و در حوزه قدرت‌های بزرگ بررسی شده‌اند، اما این مقاله با تأکید بر تحول در روابط بین‌الملل و این دو مفهوم، ضمن تمرکز بر تعریف پیچیده و چندلایه این مفاهیم در خاورمیانه، تأکید دارد نظم و ثبات در این منطقه ضرورتا با توافق یا موازنه قدرت‌های بزرگ تأمین نمی‌شود و قدرتهای منطقهای از جمله ایران با اثرگذاری بر موازنه بهصورت خودیاور یا با تعامل با قدرت‌های بزرگ بر نظم و ثبات تأثیرگذار هستند. براین‌اساس، مقاله تصریح دارد، همکاری ایران و روسیه برای موازنه‌سازی در سطح کلان در مقابل رویکرد و عملکرد بی‌ثبات‌ساز امریکا و در سطح منطقهای با تأکید بر موازنه گسترده منطقه‌ای در تعدیل نظم و تأمین ثبات راهبردی موثر است. گرچه سیاست مسکو در این خصوص محدودیتهایی برای تهران ایجاد میکند، اما برخی ابعاد آن از جمله بازدارندگی در برابر امریکا و متحدان آن در راستای منافع تهران است.           

واژگان کلیدی: ایران، روسیه، امریکا، خاورمیانه، نظم هژمونیک، ثبات راهبردی، موازنه منطقه‌ای.

 

مقدمه  

خاورمیانه طی سال‌های اخیر با تحولات مهمی چون بهار ناکام عربی و بحران سوریه، تضعیف توان امریکا در پیشبرد نظم مطلوب خود و ظهور بازیگران جدیدی که به دنبال تقویت نقش و گرفتن سهم بیشتر از منطقه هستند، مواجه بوده است. این تحولات مولفه‌های مختلف نظم هژمونیک در منطقه از جمله ثبات و موازنه را زیر تأثیر قرار داده‌اند. این چالش به همراه تجمیع بحران‌ها مختلف از جمله عدم توسعه اجتماعی-اقتصادی، دولت‌های ضعیف و شکست‌خورده، تقابل‌های نیابتی، رقابت قدرت‌های منطقه‌ای، تشدید تهدیدات نامتقارن از جمله تروریسم، دخالت خارجی و تشدید معمای امنیت نظم‌های امنیتی، سیاسی و ژئوپولیتیکی، منطقه را با شرایط جدیدی مواجه کرده‌اند.  

ایران و روسیه بازیگران نوظهوری در فضای جدید هستند که به‌ویژه پس از همکاری نظامی در سوریه تغییرات ملموسی در سیاست خاورمیانه‌ای خود از وضعیت منفعل به فعال داده و بر آن شده‌اند تا با ایجاد موازنه مثبت و ثبات پایدارتر منافع بلندمدت خود از این طریق را تأمین کنند. ایران به دلیل نقش منطقه‌ای خود ازیک‌سو و روابط خاص با امریکا ازسوی‌دیگر، خواسته یا ناخواسته درگیر مسائل موازنه و ثبات در خاورمیانه است. روسیه نیز با فهم پیوستگی ثبات و بی‌ثباتی در خاورمیانه و حوزه «سی‌آی‌اس» و این مهم که موازنه اصلی مهم برای تأمین ثبات در خاورمیانه است، وارد معادلات منطقه شده است. هرچند دو کشور اهداف مختلفی را در خاورمیانه دنبال می‌کنند و تعامل آنها بیش از منافع مشترک، بر منافع موازی ابتناء یافته، اما درک پیامدهای منفی بی‌ثباتی، آنها را به همکاری در مقابل این تهدید مشترک متمایل کرده است.    

این همکاری تحول مهمی محسوب می‌شود که تبعات ملموسی بر نظم، موازنه و ثبات به‌ویژه در سوریه داشته و متغیر امریکا نقشی محوری در شکل‌گیری این همکاری ایفا کرده است. براین‌اساس، همکاری خاورمیانه‌ای تهران و مسکو ازیک‌سو در چهارچوب مواجهه کلان آنها با امریکا تفسیر می‌شود که طی آن، دو کشور با تجدیدنظرطلبی فعال به دنبال تثبیت موازنه و ثبات مطلوب خود از طریق تقابل و تضعیف امریکا بوده‌‌ و ازسوی‌دیگر، به دنبال ایجاد موازنه و ثبات راهبردی جدید با تعریف جدید و با نقش و سهم مدیریتی بیشتر برای خود هستند. تحقق این هدف به طور طبیعی با محدود شدن فضای بازی امریکا در منطقه همراه خواهد بود. همکاری ایران و روسیه در سوریه و پیشنهادات مشابه آنها برای ایجاد نظم امنیتی جدید در خلیج فارس مثال‌هایی از این تلاش است.

دراین‌راستا، دو کشور ضمن توجه به ضرورت‌ و منافع همکاری، تأمین موازنه و ثبات را با ابزارهای مختلف در دو سطح منطقه‌ای و کلانِ بین‌المللی در دستور دارند. آشفتگی منطقه از جمله بی‌ثباتی در سوریه، عراق، یمن، لیبی، خلیج فارس و خصوصاً تضعیف امریکا و اروپا در منطقه عواملی هستند که بستر مداخله‌گری و نقش‌آفرینی بیشتر تهران و مسکو به‌عنوان بازیگران هم چالش‌گر و هم روندساز را فراهم آورده‌اند. درعین‌حال، به‌رغم برخی دستاوردها، همکاری دو کشور محدودیت‌هایی از جمله واکنش امریکا و متحدان آنها ازیک‌سو و سیاست‌ها، اهداف و منافع متفاوت و گاهاً متضاد ازسوی‌دیگر دارد که به آنها اجازه هدفگذاری گسترده از جمله توسعه همکاری از سوریه به سایر کشورها و مناطق را به‌راحتی نمی‌دهد.

براین‌اساس، سئوال اصلی نوشتار حاضر این است که همکاری ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای و روسیه به‌عنوان یک قدرت بزرگ در موضوع موازنه چگونه می‌تواند بر وضعیت نظم و ثبات راهبردی در خاورمیانه موثر باشد؟ آیا اساساً ارتباطی بین همکاری موازنه‌ساز ایران و روسیه با ثبات راهبردی در منطقه وجود دارد؟ سیاست روسیه در این باب چه منافع و مضاری برای ایران دارد؟ فرضیه اصلی این است که با تحول در روابط بین‌الملل و مفاهیم نظم و ثبات راهبردی، همکاری یک قدرت منطقه‌ای (ایران) با یک قدرت بزرگ (روسیه) برای تأمین نظم و ثبات راهبردی از طریق موازنه نه تنها ممکن، بلکه لازم است. نمونه موفق این همکاری در سوریه مشهود است و تهران و مسکو توانسته‌اند با موازنه‌سازی در برابر امریکا به تحقق نظم متعادل‌تر و ثبات راهبردی پایداتر در منطقه کمک کنند. درعین‌حال، نظر و عمل متفاوت روسیه در این باب، به‌عنوان مثال، تمایل آن به همکاری با امریکا برای تأمین ثبات راهبردی باعث تحدید ایران می‌شود، اما، ثبات حاصل از این سیاست و نیاز مسکو به همکاری با ایران سبب تقویت منافع تهران خواهد شد.   

  

 چهارچوب نظری

نظم، ثبات و موازنه از مفاهیم اساسی در سیاست بین‌الملل هستند که به انحاء مختلف برقرار شده و روندهای متفاوتی را شکل می‌دهند. ساخت نظم و ترتیبات قدرت در نظام بین‌الملل تغییرات مداومی را تجربه کرده و مبانی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی آن نیز با تغییر مواجه می‌شود. براین‌اساس، توضیح ابعاد و مولفه‌های مختلف نظم با تکیه بر یک پارادایم (واقع‌گرایی یا لیبرالیسم یا نظریه‌های انتقادی) به‌راحتی ممکن نیست. مفهوم مورد نظر این مقاله از نظم یعنی نظم هژمونیک نیز از این قاعده مستثنی نیست. هرچند بنیان این مفهوم در تعریف اولیه گرامشی مبتنی بر سلطه یک هژمون بر یک سیستم از طریق زور حفظ شده، اما ترتیبات و ابعاد آن متحول شده است. در تعاریف اولیه عموماً بر ایجاد نظم از طریق کاربست قدرت سخت تأکید می‌شود. از جمله رابرت گیلپین در تئوری ثبات هژمونیک با رویکردی رئالیستی تأکید دارد وجود و اراده یک قدرت برتر در ایجاد و اعمال کالاهای عمومی به‌ویژه ثبات راهبردی مولفه مهم در نظم است. توانمندی‌های زیاد دولت برتر به آن اجازه ایجاد روندها و نهادها برای اعمال مدیریت هژمونیک را می‌دهند. درعین‌حال، این دولت به دنبال شکل دادن به ساختار سیاست بین‌الملل به نفع خود حتی از طریق جنگ است (Nexon and Neumann 2018: 665).  

در مقابل، راهبرد کوهن با رویکرد نولیبرالیستی و فاصله گرفتن از دولت‌محوری، وجود ساختارها و نهادها را پیش‌نیاز مهمی برای برقراری نظم هژمونیک می‌داند و تأکید دارد این ساختارها حتی بعد از افول هژمون نیز می‌توانند از طریق همکاری جمعی دولت‌ها، نظم هژمونیک را تداوم بخشند. در سوی دیگر، رابرت کاکس و استفان گیل نظریه قدرت ساختاری هژمونیک را با الهام از گرامشی و تأکید بر الگوهای ارتباطی ساختاری و سیستمی در روندهای سلطه مطرح می‌کنند. از این نظر، نظم هژمونیک پدیده‌ای تدریجی است که در طول زمان از روندهای کوچک تا یک ساختار نظامند بزرگ تکامل می‌یابد. دراین‌راستا، هرچه ایدئولوژی و الگوهای ارتباطی در این نظم مشروعیت و پذیرش بیشتری یابند، نظم از استحکام و دوام بیشتری برخودار خواهد بود (Wojczewski 2018: 35). جان اگنیو تعریفی جدید از نظم هژمونیک را برخلاف سه دیدگاه قبلی که دولت‌محور و سلسله‌مراتبی هستند، مطرح و از موضعی انتقادی بر اینکه این نظم محصول عملکرد نیروهای اجتماعی است، تأکید دارد (افضلی و دیگران 1396: 58).

اما، آنچه این چهار دیدگاه را به هم نزدیک می‌کند، تأکید بر ثبات و بی‌ثباتی است که می‌تواند ناشی از عملکرد هژمون باشد. در این مقاله، ضمن درنظرداشتِ وجوه مشترک تعاریف بالا، مفهوم ثبات و موازنه (به‌عنوان ابزار مهم ثبات‌سازی) خصوصاً در شرایط عدم‌مسئولیت‌پذیری هژمون مورد بررسی قرار می‌گیرند. تعاریف مختلفی از ثبات راهبردی و راهکارهای تأمین آن ارائه شده است. این تعاریف در گذشته محدود به سطح کلان و روابط قدرت‌های بزرگ بوده، اما با تحول در روابط بین‌الملل جامعیت بیشتری یافته است که می‌توان آنها را در سه قالب کلی تقسیم کرد؛  

-  تعریف محدود؛ فقدان محرکه‌هایی که باعث استفاده از سلاح اتمی یا اساساً باعث دستیابی به توانمندی‌های اتمی می‌شوند.

-  تعریف گسترده؛ فقدان زمینه‌ها و دلایلی که باعث تقابل مسلحانه بین قدرت‌های هسته‌ای می‌شوند.

-  تعریف گسترده‌تر؛ وجود محیط امن منطقه‌ای یا جهانی همراه با روابط مسالمت‌آمیز و هماهنگ (Acton 2013: 117-118).

تعاریف اول و دوم تسلیحات‌محور بوده و ریشه در فضای جنگ سرد و تقابل/رقابت‌ شوروی و امریکا دارند. تأمین ثبات راهبردی در این دو تعریف معطوف به تصمیمات و روابط در زمینه‌هایی چون توسعه سامانه‌های نظامی، آرایش نیروها و کنترل تسلیحات برای کاهش محرکه‌های اقدام یک طرف به ضربه اول (هسته‌ای) هستند. در این معنی، ثبات ناشی از موازنه و بازدارندگی دوجانبه و نه ثبات راهبردی در معنای وسیع آن است (Foerster 2018: 3). در این تعریف تسلیحات‌محور تغییر در موازنه نظامی (تسلیحات اتمی) بر وضعیت جنگ و به تبع آن ثبات تأثیرگذار است. در این ارتباط، شمار کلاهک‌های اتمی و پرتابگرهای آنها، آسیب‌پذیری احتمالی نیروهای اتمی، دکترین‌های مربوطه و آرایش سامانه‌های موشکی بالستیک حائز اهمیت هستند. لذا، ثبات راهبردی معطوف به ایجاد بازدارندگی برای امنیت و موازنه راهبردی است (Walton and Gray 2013: 86). درعین‌حال، برابری اتمی ضرورتاً ضامن ثبات نیست. بلکه، ثبات مفهومی مترتب بر اثر متقابل بوده و زمانی امکان‌پذیر است که طرفین دارای توان معتبر برای اعمال ضربه دوم نیز باشد (Garcia 2017: 354-355).

براین‌اساس، تعریف دوم با تأکید بر متنوع شدن ابزارها و بازیگران در دور دوم هسته‌ای، تعریف گسترده‌تری از ثبات راهبردی ارائه می‌کند. این تعریف به گذار به نظم چندقطبی نیز توجه دارد که برقراری ثبات راهبردی را مشکل‌تر می‌کند. چرا که در این نظم ارتباطات و وابستگی‌های متقابل زیاد شده و این امر زنجیره‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها را در موضوع ثبات و بی‌ثباتی راهبردی در بر دارد (Garcia 2017: 360). هرچند تعریف دوم گسترده‌تر شده و موضوعاتی از جمله کاهش تسلیحات راهبردی، اقدامات اعتمادساز و شفافیت در حوزه نظامی را نیز در بر می‌گیرد، اما همچنان تسلیحات/اتمی محور است و بر معادلات قدرت‌های بزرگ تمرکز دارد. لذا انطباق آن با شرایط جدید مشکل است، چرا که در وضعیت جدید، ثبات و بی‌ثباتی راهبردی ضرورتاً با تسلیحات، ثبات بازدارندگی، بحران ثبات و به‌عنوان راهکاری برای ممانعت از تقابل اتمی دوره جنگ سرد تعریف نمی‌شود (Roberts 2017: 63).

این شرایط پویا و پیچیده در تعریف سوم مورد توجه قرار می‌گیرد که بر تغییر سیاست و امنیت بین‌الملل و افزایش و تنوع تهدیدات و خطراتی که می‌توانند ثبات راهبردی را زیر تأثیر قرار دهند، تأکید دارد. تمرکز آن بر بازتعریف این مفهوم برای پوشش مسائل و تهدیدات جدیدی است که در حوزه‌های مختلف حتی زیست‌محیطی پراکنده هستند (Walton and Gray 2013: 93). اشاعه سلاح‌های هسته‌ای به قدرت‌های متوسط، جنگ‌ها و بحران‌های محلی و منطقه‌ایِ قابل‌سرایت به عرصه بین‌الملل و تهدیدات نامتقارن چون تروریسم بین‌الملل از این موضوعات هستند. تعریف سوم از ثبات راهبردی در شرایط کنونیِ گذارِ نظم‌های منطقه‌ای و بین‌الملل به نظم جدید و تشدید وابستگی و آسیب‌پذیری متقابل میان کشورها بیش از پیش اهمیت یافته است. ثبات راهبردی در تعریف جدید ایستا نیست، بلکه در شرایط دیالتیک، پویا و در محیطی از تهدیدات متنوع عینیت می‌یابد. این تعریف از چهارچوب نظامی/تسلیحاتی فراتر رفته و تحولات داخلی و منطقه‌ای را نیز در نظر می‌گیرد. برای مثال، بحران‌های اقتصادی، رشد ملی‌گرایی و حتی بحران مهاجران می‌توانند با تأثیر بلندمدت تهدیدی برای ثبات راهبردی باشند.

این تهدیدات می‌تواند منشأهای متفاوتی از جمله تنش‌ها/بحران‌های ملی و منطقه‌ای و رقابت/تقابل قدرت‌های منطقه‌ای و بزرگ داشته باشد. براین‌اساس، شیوه و ابزار‌های تأمین ثبات راهبردی نیز افزون بر تحول خودِ این مفهوم با تغییر مواجه شده‌اند. درعین‌حال، موازنه ابزاری مشترکی است که تعاریف قدیم و جدید بر آن به‌عنوان راهکاری موثر تأکید می‌کنند. دراین‌رابطه، نظریه موازنه به دنبال توضیح شرایطی است که طی آن دولت‌ها با اتخاذ راهبرد موازنه به دنبال تأمین امنیت خود و درعین‌حال، برقراری ثبات راهبردی هستند. در این معنی موازنه یک کالای عمومی است که می‌تواند به خیر عموم از جمله حفظ نظام دولت‌های حاکمیت‌دار و همچین ثبات راهبردی کمک کند (Wu 2017: 810).  

براین‌اساس، موازنه موضوعی بسیار مهم در تعریف اول است که طی آن تحقق ثبات راهبردی منوط به موازنه توانمندی‌های راهبردی شوروی و امریکا دانسته می‌شد، به نحوی که محرکه‌ای برای اعمال ضربه اول وجود نداشته باشد (Platte and Robinson 2018: 146). والتز تأکید دارد سیستم موازنه سامانه خودکاری است که با دستکاری دولت‌ها برقرار نشده و همانند اصل بازار آزاد به صورت خودکار جاری می‌شود. در این دیدگاه، نیازی به موازنه‌گر (از جمله هژمون) نیست. درعین‌حال، کلاود ضمن تأیید نسبی این دیدگاه، تصریح می‌کند که برای برقراری موازنه و ثبات پایدار نیاز به دیپلماسی چندجانبه پیشرفته میان کشورها است. او بر مفهوم موازنه نیمه‌خودکار تأکید دارد که طی آن در صورت برهم خوردن موازنه نیاز به موازنه‌گرهایی برای اعاده تعادل خواهد بود (Sheehan 2004: 67). در مقابل، دیدگاه‌هایی وجود دارد که با رد خودکار و نیمه‌خودکار بودن موازنه تأکید دارند، موازنه به خودی‌خود شکل نگرفته و ایجاد آن مستلزم تلاش دولت‌ها و اقدامات مشخص موازنه‌گرها است. به تأکید مرشایمر، عدم موازنه می‌تواند منجر به جنگ و بی‌ثباتی شود. موازنه از ابزارهای مهم تأمین ثبات و امنیت است که یا به‌صورت خودیاور یا از طریق ائتلاف‌سازی یا احاله مسئولیت انجام می‌شود (Toft 2005: 385).

طبق تعریف دوم و نظر به پیچیدگی‌های فزاینده عرصه بین‌الملل، موازنه خودکار و منفردانه نمی‌تواند کارا باشد و الگوی موازنه راهبردی میان قدرت‌های بزرگ نیز برای تأمین ثبات یا بازدارندگی راهبردیِ پایدار کفایت نمی‌کند. طبق این تعریف، نیاز به راهکارهای متنوع‌تر است. از جمله، مستلزم پذیرش محدودیت‌های قدرت‌های بزرگ ازیک‌سو و همکاری آنها ازسوی‌دیگر است. براین‌اساس، قدرت‌های بزرگ باید علاوه بر موازنه سخت، سایر انواع موازنه از جمله موازنه نرم و منافع را نیز در نظر داشته باشند و از این طریق ضمن ممانعت از تنش میان خود، برای تأمین ثبات راهبردی همکاری نیز داشته باشند (Albaret 2014: 23). لذا، ایجاد اتحادها و ائتلاف‌های گسترده بیش از تعریف اول مورد توجه است. عملاً پویایی فزاینده تحولات قدرت‌های بزرگ را مجبور می‌کنند که همکاری را به بازی صفر ترجیح دهند. براین‌اساس است که در سال‌های اخیر، در کنار رقابت و تقابل، شاهد همکاری بیشتری میان قدرت‌های بزرگ از جمله اقدامات مشترک در حوزه امنیت بین‌الملل نیز هستیم.

طبق تعریف سوم، به تبع افزایش پیچدگی‌ها و چالش‌های روابط و امنیت بین‌الملل، متنوع و متکثر شدن منشأهای بی‌ثباتی، مفهوم ثبات راهبردی و ابزارهای تأمین این مهم از جمله موازنه نیز گسترده و متنوع می‌شوند. در این چهارچوب، ثبات راهبردی تنها با توافق و تعامل قدرت‌های بزرگ تأمین نمی‌شود و همکاری آنها با قدرت‌های منطقه‌ای و متوسط بیش از پیش ضرورت دارد. با توجه به اینکه بی‌ثباتی راهبردی می‌تواند ناشی از رقابت تنش‌زای قدرت قدرت‌های بزرگ، اقدامات بی‌ثبات‌ساز یا عدم‌مسئولیت‌پذیری راهبردی آنها باشد، لذا قدرت‌های میانی می‌تواند اثرمندی بیشتری بر موازنه داشته باشند. به این منظور، قدرت متوسط یا بزرگی که منافع و امنیت آن به خطر افتاده، تلاش می‌کند از طریق ائتلاف‌سازی این منافع را از حفظ نماید.  

لذا، در تعریف سوم به طور نسبی فضای مانور بیشتری برای قدرت‌های منطقه‌ای برای اثرگذاری بر ثبات راهبردی از طریق موازنه ایجاد می‌شود. حال آنکه در گذشته نفوذ و تأثیر قدرت‌های بزرگ بر امور بین‌الملل به قدری زیاد بود که چنین امکانی برای قدرت‌های میانی باقی نمی‌ماند. درعین‌حال، همکاری قدرت‌های منطقه‌ای با قدرت‌های بزرگ برای موازنه ضرورتاً به معنی سیاست دنباله‌روی قدرت میانی از قدرت بزرگ یا احاله مسئولیت یا اقدامات نیابتی قدرت بزرگ نسبت به قدرت میانی نیست، بلکه می‌تواند نوعی ائتلاف تاکتیکی برای هدف مشترک یعنی موازنه برای ثبات راهبردی باشد. این مقاله به دنبال تحلیل این نوع همکاری است.

 

چالش نظم هژمونیک در خاورمیانه  

خاورمیانه در چندین دهه اخیر با نظمی برون‌ساخته و دخالت قدرت‌های بزرگ مدیریت شده است. عدم انطباق این نظم با واقعیت‌های درونی منطقه نه تنها باعث ثبات نشده، بلکه مانعی بر برقراری نظم درون‌زاد پایدار نیز بوده است. در این شرایط، عوامل گوناگون در سه سطح داخلی از جمله تقابل‌های اجتماعی، نژادی و مذهبی، دولت‌های ناکارآمد و نفوذپذیر، چرخش پرتنش نخبگان و توزیع نامتناسب قدرت و ثروت؛ در سطح منطقه‌ای نارضایتی از موازنه قوای منطقه‌ای، رقابت برای برتری منطقه‌ای و فقدان اجماع بر سر الگوی نظم منطقه‌ای؛ و در سطح فرامنطقه‌ای مداخله‌ و تلاش خارجی برای نفوذگذاری سبب تنش و بی‌ثباتی مستمر بوده‌اند. در سال‌های اخیر ترکیب عوامل این سه سطح که در بحران سوریه نمود داشته، ضمنِ تشدید تنش‌ سبب تغییر نقش‌ها، موازنه‌ها و وضعیت ثبات در منطقه شده و سوق به تغییرات سیستمی دارد. نشانه‌ این تحول در تغییر مولفه‌های نظم منطقه‌ای از ساخت قدرت تا کارگزار و الگوهای هنجاری و ارتباطی دیده می‌شود.

در یک سو، با تضعیف نظم یک‌چندقطبی پساجنگ سرد، ترتیبات قدرت و موازنه قوا در زیرمناطق از جمله خاورمیانه که اساساً با تعریف و طبق منافع غرب/امریکا شکل گرفته زیر سئوال رفته است. با تضعیف امریکا و بازتوزیع قدرت در سطح بین‌الملل، نظم بین‌الملل و نظم‌های منطقه‌ای از جمله در خاورمیانه نمی‌توانند بر محوریت یک قدرت شکل بگیرند. این تکثر باعث تغییر ترتیبات قدرت، آرایش نیروها و به تبع آن موازنه‌های جدید می‌شود. در این شرایط، مقاومت در برابر نظم غرب/امریکامحور و تلاش‌ برای تغییر آن بیش از گذشته است. گرچه تضعیف بافت سیاسی و امنیتیِ امریکاساخته در منطقه به سرعت امکانپذیر نیست و باعث بی‌ثباتی‌ می‌شود، اما گذار از این وضعیت و بروز بی‌ثباتی ناشی از آن ناگزیر است. لذا در محاسبات جدید در خصوص خاورمیانه باید به انتقال منطقه به نظم جدیدی که امریکا و متحدان آن نه طیف برتر، بلکه بخشی از معادلات خواهند بود، توجه شود.

این تغییر باعث تحول در نقش‌های کارگزارانه نیز می‌شود. با فروپاشی شوروی، امریکا تبدیل به کارگزار اصلی نظم دوره پساجنگ سرد شد و به موقعیت برتری در مناطق مختلف از جمله خاورمیانه دست یافت. این کشور در دهه‌های اخیر منفردانه یا به کمک متحدان خود مداخله‌گرایی اثرمندی بر روندهای اصلی منطقه داشته است. اما در سال‌های اخیر، این موقعیت تضعیف شده است. سردرگمی راهبردی، ضعف در پیشبرد اهداف، کاهش توان روندسازی و مدیریت روندها، اختلاف با متحدان و مهم‌تر از همه مقاومت موثرتر بازیگران مخالفت/رقیب از نشانه‌های تضعیف کارگزاری برتر امریکا هستند. هرچند برخی تأکید دارند در موضوع خروج امریکا از منطقه اغراق شده، اما بسیاری از جمله اجماع کارشناسان موسسه بروکینگز بر این است که نفوذ واشنگتن در منطقه رو به کاهش است (Gause 2019b: 12). تحولات میدانی نیز نشان می‌دهد روند بازنگری حضور و دخالت امریکا در منطقه که از دوره اوباما شروع شده، با آهنگی مشابه در دوره ترامپ در حال پیگیری است (هرچند رسماً بر این امر تأکید نمی‌شود).

در سوی دیگر، کارگزار دیگر و متحد مهم امریکا یعنی اروپا نیز در مشکلات داخلی خود گرفتار آمده و از مداخله اثرگذار آن در منطقه کاسته شده است. بحران کرونا، مشکلات اقتصادی و تشدید اختلافات با واشنگتن در باب مسائل مختلف از جمله ناتو، برجام، سوریه و فلسطین-اسرائیل، مزیدی بر ضعف و کاهش اثرمندی اروپا بوده‌اند. در این بین، کارگزاران مخالفی که تا پیش از این در برابر برتری امریکا منفعل بوده‌‌اند، در حال تعریف نقش‌های جدید برای خود هستند. روسیه از این جمله است که طی بحران سوریه خود را کارگزاری تعریف کرده که نه تنها توان موازنه در برابر امریکا، بلکه روندسازی نیز دارد. چین نیز هرچند تمایلی به دخالت تنش‌زا ندارد، اما تشدید تقابل آن با امریکا در دوره ترامپ می‌تواند با دخالت بیشتر آن در خاورمیانه برای به کسب برگه‌های چانه‌زنی بیشتر همراه باشد. گسترش بیشتر منافع و روابط آن در منطقه نیز با دخالت اجتناب‌ناپذیر آن در مسائل آتی منطقه همراه خواهد بود (Jones 2019: 1).  

اما مهم‌تر اینکه، برخلاف گذشته که بسیاری از امور منطقه در چهارچوب معادلات قدرت‌های بزرگ شکل می‌گرفت، اکنون با تحول بیشتر در عرصه بین‌الملل بازیگران منطقه‌ای از جمله ایران توانایی‌های خود را ارتقاء داده و کارگزاری آنها قابل نادیده گرفتن نیست. حتی کشورهای کوچکتر از جمله قطر نیز در برخی موضوعات می‌توانند نقش‌آفرینی کنند و حوثی‌های یمن نیز در مواجهه با عربستان و امارات نشان داده‌اند که برخلاف گذشته نقش کارگزارانه آنها به‌راحتی قابل نادیده گرفتن نیست. در این شرایط، متنوع شدن مقوله کارگزاری روندهای متفاوتی را در خاورمیانه شکل می‌دهد که به سادگی گذشته نیستند، به‌ویژه اینکه آنها از ابزارهای مختلف متقارن و نامتقارن برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کنند.

عنصر دیگر نظم خاورمیانه که با تغییر مواجه شده، الگوهای هنجاری است. الگوی هنجاری مسلط در این منطقه طی دهه‌های اخیر «ذهنیت و اعتقاد» به برتری امریکا و توان غیرقابل‌چالش آن در تعریف معادلات قدرت، مکانیسم‌های نظم‌دهنده و دخالت موثر در امور خاورمیانه بوده است. این الگو در سال‌های اخیر هم در میان مخالفین و هم بین متحدان کنونی و پیشین واشنگتن از جمله ترکیه و مصر مورد تردید قرار گرفته است. در مقابل، هنجار «مقاومت» و «اعتقاد و باور» به امکان مخالفت با خواسته‌ها و سیاست‌های امریکا هم از سوی کشورهای منطقه از جمله ایران و هم از سوی قدرت‌های فرامنطقه‌ای از جمله روسیه تقویت شده است. این «ذهنیت» نیز در حال گسترش است که می‌توان روندهایی را بدون امریکا یا حداقل «در کنار امریکا» رقم زد. همچنین این «باور» که روندسازها و موازنه‌گرهای جدید توان تعریف ترتیبات جدید منطقه‌ای را دارند، در حال تبدیل به یک هنجار است. براین‌اساس، ذهنیت و عینیت مدیریت هژمونیک خاورمیانه از سوی امریکا در قالب حکومت‌مدارای جهانی بیش از این کاربست ندارد (Gause 2019a: 586).

دیگر مولفه نظم یعنی الگوهای ارتباطی و رفتاری از جمله اشکال «دوستی، موافقت و همگرایی» ازیک‌سو و «دشمنی، رقابت و تقابل» ازسوی‌دیگر نیز در خاورمیانه در دو سطحِ روابط درون و فرامنطقه‌ای متحول شده است. الگوهای ارتباطی سه دهه اخیر بر محوریت غرب/امریکا شکل می‌گرفته و این الگو در موضوعات مختلف به مخالفین یا موافقین غرب/امریکا محدود می‌شده است. موافقین امریکا مشتمل بر بسیاری از کشورهای منطقه با تأکید بر «همراهی» با امریکا، الگوی ارتباطی خود را به‌عنوان تابعی از الگوی تعریف شدهِ واشنگتن تعریف می‌کرده‌اند. در مقابل، مخالفین امریکا هرچند بر «تقابل» با این کشور و متحدان آن تأکید داشته‌اند، اما در عمل توان یا جرأت مقابله جدی و به چالش کشیدن الگوهای ارتباطی امریکامحور را در خود نمی‌دیدند.  

لذا، با تحولات جدید به‌ویژه تضعیف واشنگتن، الگوهای ارتباطی تغییر کرده و متنوع‌تر شده است. طی این تحول، از الگوی «دوستی، موافقت و همگرایی» با امریکا کاسته و «دشمنی، رقابت و تقابل» با واشنگتن بیشتر شده است. تأکید بیشتر مخالفین امریکا از جمله ایران و روسیه بر مخالفت و مقاومت، بروز اختلاف بین امریکا و متحدان آن از جمله ترکیه و مصر، تمایل به توسعه روابط با روسیه و چین از سوی کشورهای منطقه، بروز اختلاف میان متحدان امریکا از جمله میان قطر با سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، تقویت بیشتر روابط درونی در محور مقاومت و جبهه‌گیری بیشتر در مقابل آن نشانه‌هایی از تغییر الگوهای ارتباطی در منطقه هستند.  

  

چالشگری ایران و روسه بر نظم هژمونیک در خاورمیانه

در بین عناصر مختلف موثر در تغییر نظم، کارگزاران بیشترین سهم را دارند. با کاهش اثرمندی یک کارگزار و تقویت اثرگذاری دیگری، تغییر مولفه‌ها و چهارچوبه نظم دور از انتظار نیست. این تحول در خاورمیانه ملموس است. ایران در دوره پیشاانقلاب با اتکاء به درآمدهای زیاد نفتی و سیاست دنباله‌روی از امریکا کارگزاری اثرمند در خاورمیانه بود. پس از انقلاب به تبع جنگ تحمیلی هشت ساله، مشکلات داخلی و به‌ویژه فشارها و تحریم‌های گسترده امریکا، توان و منابع تهران برای اثرگذاری در خاورمیانه کاهش یافت. در سوی دیگر، روسیه نیز هرچند در دوره شوروی نفوذ قابل ملاحظه‌ای در خاورمیانه از جمله در مصر، سوریه و عراق داشت، اما با فروپاشی شوروی بسیاری از منابع و توان خود را از دست داد. مشکلات داخلی دهه 1990 و 2000 نیز مجالی برای پرداختن به ورای جغرافیایی آن و حوزه «سی‌آی‌اس» به این کشور نداد. در این شرایط، گونه رفتاری ایران و روسیه در خاورمیانه عمدتاً منفعلانه یا واکنشی بود.

اما دو کشور در سال‌های اخیر با فرصت‌طلبی راهبردی از آشفتگی منطقه و سردرگمی و تضعیف تدریجی امریکا نقش خود را از حالت انفعال به فعال و اثرگذار تغییر داده‌اند. این تغییر نقش هم به صورت منفردانه و هم جمعی صورت گرفته و همکاری دو کشور در سوریه نقطه عطف مهمی از این تغییر است. آنها از این طریق خود را بازیگران جدیدی بازتعریف کرده‌اند که ازیک‌سو معادلاتِ قدرت، الگوهای هنجاری و رابطه‌ای برساخته امریکا و کارگزاری برتر آن را نمی‌پذیرند و ازسوی‌دیگر، به دنبال تعریف نظم، ترتیبات و روندهای جدیدی هستند که منافع آنها را بیشتر تأمین کند. وجود سطحی از مداخله‌گری تهران و مسکو در تحول عناصر اصلی نظم خاورمیانه نشان‌دهنده این تغییر نقش است.

این واقعیت به‌راحتی قابل‌انکار نیست که ایران و روسیه پس از ورود نظامی به سوریه توانسته‌اند موازنه و ساخت سنتی امریکامحورِ قدرت در منطقه را به چالش بکشند و روندی خارج از کنترل امریکا را تثبیت نمایند. مسکو با ائتلاف‌سازی جدید در منطقه از طریق ایجاد محوری گسترده با مشارکت کشورهایی هم‌منفعت از جمله ایران در صدد اثرگذاری بلندمدت بر ساخت قدرت در خاورمیانه است. ایران نیز به دنبال ارتقاء موقعیت خود به قدرت اول منطقه است و مقاومت مستقیم در مقابل امریکا و متحدان آن را لازمه‌ای مهم برای تحقق این منظور می‌داند. به گواه روندها، اقدامات منفردانه و همکاری ائتلافی آنها در تغییر وضعیت کشمکش قدرت در کشورهای مختلف منطقه از سوریه تا عراق، لبنان، یمن و لیبی و به تبع آن در تغییر موازنه به ضرر امریکا و متحدان آن موثر بوده است. هرچند رویکرد دو کشور ضرورتاً تهاجمی و متمایل به تقابل با امریکا و متحدان آن نیست، اما تجدیدنظرطلبی آنها ناگزیر در مقابل رویکرد برتری‌جوی امریکا قرار می‌گیرد.

نظر به پیوستگی مسائل خاورمیانه با عرصه بین‌الملل، ایران و روسیه به نیکی می‌دانند که به چالش کشیدن ترتیبات امریکاساخته در این منطقه بر معادلات قدرت با واشنگتن در سایر موضوعات و جغرافیاها بی‌تأثیر نیست و آنها از این طریق می‌توانند برگه‌های چانه‌زنی خود را از افغانستان تا خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی (مناطق مشترک) افزایش داده و بر ساخت قدرت در این مناطق تأثیر بیشتری بگذارند. تمایلات سلبی و ایجابی مسکو و تهران هم برای تخریب روندهای امریکامحور و هم برای ارتقاء موقعیت خود به سطح یک کارگزار جریان‌ساز، روندساز و حتی نظم‌ساز مشهود است. از این جمله می‌توان به تقویت نفوذ ایران بر روندهای سیاسی در عراق، لبنان، یمن و افغانستان اشاره کرد که مورد اذعان بسیاری بوده و از این طریق توانسته توان بازدارندگی در برابر رقبای منطقه‌ای خود از جمله اسرائیل و عربستان را ارتقاء بخشد (Khan and Zhaoying 2020: 250-251). در سوی دیگر، روسیه با اقدام نظامی در سوریه و لیبی و مداخله سیاسی از جمله در موضوع هسته‌ای ایران کارگزاری اثرمند و بیش از گذشته خود در خاورمیانه را مورد تأکید قرار داده است. 

هرچند در شرایط فعلی یکی از دلایل مهمی که باعث تقویت نقش دو کشور شده، نه ارتقاء داشته‌های ذاتی آنها، بلکه تضعیف کارگزاری امریکا بوده، اما تهران و مسکو در تقویت ذهنیت و عینیت تضعیف امریکا و تغییر راهبرد آن از دخالت گسترده به دخالت حداقلی (Wolf 2020: 94) در منطقه موثر بوده‌اند. در سوی دیگر، ایران و روسیه با دخالت در سوریه، عراق، یمن، لیبی و افغانستان نقش مهمی در به چالش کشیدن «اعتقاد و اعتماد» به برتری امریکا در منطقه داشته و مفهوم «مقاومت» و تجدیدنظرطلبی را به‌عنوان یک هنجار وارد سیاست خاورمیانه کرده‌اند. آنها در به چالش کشیده شدن این «ذهنیت» که واشنگتن از توان غیرقابل‌چالش برای تعریف روندها و کنترل موثر امور برخوردار است، سهم زیادی داشته‌اند. تقویت «اعتقاد و اعتماد» به هنجار «مقاومت» در برابر تحمیلات امریکا نیز اقدام مهم دیگر تهران و مسکو در تغییر الگوی هنجاری منطقه است. ایران با پیشبرد «محور مقاومت» نشان داده که با گفتمان «شیعیسم» خود می‌تواند الگوی هنجاری جدیدی را در منطقه پیش ببرد. روسیه نیز با برجسته‌سازی الگوی دولت-محور و رویکرد منفعت-محور به جای ارزش-محور به‌عنوان الگوی هنجاریِ جایگزینِ الگوی مداخله‌گر و تحمیل‌گرای امریکا، نه تنها برای شرکاء خود، بلکه برای برخی متحدین امریکا نیز جذابیت ایجاد کرده است. هرچند الگوهای هنجاری ایران و روسیه بُرد کمی دارند، اما هنجارهای آنها طرفداران خاص خود را دارد و می‌تواند در تغییر نسبی روندهای هنجاری در منطقه موثر باشد.  

تأثیر نسبی ایران و روسیه بر الگوهای رابطه‌ایِ در خاورمیانه به‌ویژه الگوی سنتی امریکامحور نیز قابل تأمل است. این تأثیر را می‌توان ازیک‌سو در رفتارهای خود ایران از جمله در راهبرد «مقاومت حداکثری» آن در مقابل «فشار حداکثری» امریکا دید که در حمله موشکی آن به پایگاه نظامی عین‌الاسد، سرنگونی پهبادهای امریکایی و جسارت بیشتر آن برای مقابله نامتقارن با امریکا و متحدان آن نمود دارد. ازسوی‌دیگر، این تأثیر در نقش ایران در تغییر نسبی الگوهای رفتاری برخی کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، یمن و برخی نیروهای تأثیرگذار از جمله حزب ا... و حماس قابل مشاهده است که تهران آنها را در قالب مفهومی «محور مقاومت» به پیش می‌برد. روسیه نیز برخلاف رویه منفعلانه گذشته، علناً برای اخلال و تضعیف روابط امریکا با کشورهای منطقه تلاش می‌کند. تأثیر مسکو در تغییر نسبی رفتار برخی کشورها از جمله ایران، سوریه، ترکیه، مصر، لیبی و ... و تغییر الگوهای ارتباطی امریکامحور در منطقه ملموس است. نمود این تأثیر را می‌توان در موفقیت آن در دور کردن نسبی ترکیه از امریکا و نزدیک کردن آن به محور خود، ایجاد ارتباط نزدیک با امارات و قطر یا ارائه پیشنهاد ایجاد ساخت امنیتی جدید در خلیج فارس مشاهده کرد (МИД представил ... 2019). براین‌اساس، به تبع تأثیر ایران و روسیه بر الگوهای رابطه‌ای در خاورمیانه شاهد صف‌آرایی‌ها، ائتلاف‌سازی‌ها و محور‌های جدید در منطقه هستیم که ضرورتاً بر محوریت یا مطلوبیت امریکا شکل نمی‌گیرند.

    

رویکرد ایران و روسیه به مفهوم ثبات در خاورمیانه   

بر اساس آمارها، از سال 2000 بیش ازیک‌سوم تنش‌های نظامی جهان در خاورمیانه رخ داده و این تعداد بعد از بهار عربی سال 2011 به حدود نیم افزایش یافته است. خاورمیانه از سال 2012 به لحاظ میزان کشته‌های درگیری‌ها از صحرای افریقا و جنوب غرب آسیا پیشی گرفته و به منطقه اول دنیا بعد از جنگ سرد تبدیل شده است. از سال 1970 یک سوم جنگ‌های بین‌دولتی، حدود چهل درصد جنگ‌های داخلی و از سال 2011 نیز بیش از نیمی از اقدامات تروریستی در خاورمیانه اتفاق افتاده است (Mundy 2019: 540-541). پیچیدگی‌های چندلایه و ارتباط متقابل بین منابع و عوامل بی‌ثباتی از جمله بهار ناکام عربی، بحران سوریه، آشفتگی سیاسی در عراق، جنگ داخلی در لیبی، تنش سیاسی در لبنان، تقابل نظامی عربستان و یمن، چالش ایران با امریکا و متحدان آن، رقابت تنش‌زای قدرت میان ایران، عربستان، اسرائیل و ترکیه، مواجهه شیعی-سنتی، اختلافات اعراب و اسرائیل، تهدیدات نامتقارن به‌ویژه تروریسم و مداخله‌گرایی‌های درون و برون منطقه‌ای خاورمیانه را به کانون اصلی بی‌ثباتی در جهان تبدیل کرده‌اند.

مشکل بزرگ این منطقه امکان سرایت سریع بی‌ثباتی‌ها و ناامنی‌ها از جمله تروریسم از یک کشور به سایر کشورها و حتی سایر مناطق است. این پیچیدگی در بحران سوریه و تأثیر آن بر حوزه مدیترانه، دریای سیاه، افغانستان، اروپا و اوراسیای مرکزی مشهود است. بااین‌ملاحظه، ثبات و ثبات راهبردی موضوعی مهم در خاورمیانه است که کشورها و قدرت‌های بزرگ نمی‌توانند به آن بی‌تفاوت باشند. هرچند ثبات راهبردی در این منطقه به صورت سنتی امری مرتبط با قدرت‌های بزرگ و تحقق آن ناشی از موازنه یا توافق بین آنها دانسته می‌شده، اما گستردگی، بازتولید و سرایت بی‌ثباتی‌ها در منطقه نشان می‌دهد باید تعریف گسترده‌تری در نظر داشت. این تعریف همان تعریف سومِ پیش‌گفته از ثبات راهبردی است که تأمین آن نیازمند توجه به هر دو سطح بین‌المللی و منطقه‌ای است.

سطح کلان همچون تعریف سنتی مترتب بر موازنه و توافق میان قدرت‌های بزرگ است. روسیه بازیگری مهم در این سطح محسوب می‌شود که برای تحقق ثبات راهبردی ضمن تلاش برای موازنه در مقابل سایر قدرت‌های بزرگ از جمله امریکا، ملاحظات ژئوپولیتیکی و ضدهژمونیک خود را تعدیل کرده و تعامل با واشنگتن را نیز در نظر دارد. از این منظر، امریکا برای روسیه نه تنها یک رقیب/تهدید راهبردی، بلکه شریک راهبردی برای تأمین ثبات راهبردی نیز می‌باشد. همکاری برای مقابله با اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی، مدیریت بحران‌های منطقه و مقابله با تروریسم فرامنطقه‌ای از موضوعاتِ این حوزه هستند که روسیه تمایل خود به همکاری با امریکا در این زمینه‌ها را بارها نشان داده و در زیرموضوعات آنها از جمله برنامه هسته‌ای ایران، تنش اعراب-اسرائیل، بحران سوریه و تروریسم داعش با واشنگتن همکاری کرده است. از نگاه روسیه شکست تجربه یکجانبه‌گرایی امریکا در منطقه و سرایت بی‌ثباتی و ناامنی از خاورمیانه به عرصه بین‌الملل از دلایلی هستند که همکاری میان قدرت‌های بزرگ را ضروری می‌کنند. از سویی، خاورمیانه بستری مناسب برای روسیه جهت معامله، توافق و تقابل با واشنگتن بوده، به نحوی که برخی بحران سوریه را عرصه‌ای برای جنگ نیابتی روسیه با امریکا می‌دانند (Droz-Vincent 2020: 14).

درعین‌حال، باید به واقعیت اختلاف بین قدرت‌های بزرگ و احتمال مسئولیت‌ناپذیری آنها در موضوع امنیت و ثبات راهبردی توجه داشت. این انتقاد از سوی ایران به امریکا وارد است. به اعتقاد تهران، امریکا با خروج از برجام، کارشکنی در تثبیت امور در سوریه، حمایت یکجانبه از اسرائیل از جمله در معامله قرن و استفاده ابزاری و عدم مقابله جدی با داعش نشان داده که نه تنها ثبات‌ساز نیست، بلکه عامل بی‌ثباتی نیز می‌باشد. به باور تهران، امریکا همواره ثبات و امنیت در خاورمیانه را فدای منافع خود کرده، مداخلات آن یکی از عوامل اصلی بی‌ثباتی بوده و نظم امریکامحور ماهیتاً متعارض با مفهوم ثبات راهبردی در خاورمیانه است. لذا، تهران مخالف ثبات راهبردی مورد نظر امریکا یعنی وضعیتی همراه با تسلط منفعت‌محور آن بر روندها و معرفی خود به‌عنوان قدرت برتر تعریف‌کننده نظم است.

در این زمینه بین ایران و روسیه اشتراک نسبی دیدگاه وجود دارد. دو کشور پیامدهای بی‌ثبات‌کننده اقدامات واشنگتن در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه را دلیلی بر نقش مخرب آن می‌دانند. به باور کارشناسان روس نیز مهندسی ژئوپولیتیکی، تحمیل الگوهای ارزشی بیگانه به کشورهای منطقه به‌ویژه با کاربست زور و سیاست غیرمسئولانه تغییر نظام از عوامل اصلی آشفتگی‌های فعلی در خاورمیانه هستند (Viktorov 2019: 64). به اعتقاد دو کشور، بی‌ثباتی ناشی از تضعیف حاکمیت‌های ملی از دلایل مهم شکل‌گیری و گسترش تروریسم در منطقه است که امریکا با مداخلات خود در این امر تأثیرگذار بوده است. واشنگتن با حضور، اقدامات و کمک نظامی به متحدان خود در منطقه نیز با ایجاد معمای امنیت و تشدید تنش از مسببین اصلی اخلال در ثبات راهبردی بوده است.

با این ملاحظه، ایران تأکید دارد برخلاف گذشته، ثبات راهبردی تنها در چهارچوب محدود موازنه و توافق قدرت‌های بزرگ قابل تحقق نیست و در شرایط جدید بدون همکاری قدرت‌های منطقه‌ای این مهم تأمین نخواهد شد. به باور تهران، در رویکرد جدید به ثبات راهبردی باید به مولفه‌هایی چون تضعیف تسلط قدرت‌های بزرگ از جمله امریکا، منطقه‌ای شدن نظام بین‌الملل و توان قدرت‌های منطقه‌ای برای ثبات‌سازی توجه شود. روسیه در این زمینه به طور نسبی با ایران موافق است. هرچند مسکو همکاری با واشنگنتن برای تحقق ثبات راهبردی را ضروری می‌داند، اما با تأکید بر عدم‌مسئولیت‌پذیری راهبردی امریکا در این موضوع بر همکاری با قدرت‌های منطقه‌ای تأکید دارد.

در این زمینه می‌توان به همکاری نظامی و سیاسی این کشور با ایران (و ترکیه) برای ثبات‌سازی در سوریه، برای حفظ برجام، تعامل با ایران در گفتگوهای امنیت منطقه‌ای (Noori 2019)، انتقاد از ترور سردار سلیمانی به‌عنوان اقدامی بی‌ثبات‌ساز (МИД РФ: США ... 2020) و تأکید بر ضرورت تعریف نظم جدید امنیتی در خلیج فارس با مشارکت قدرت‌های منطقه‌ای اشاره کرد. مسکو می‌داند خلأ ناشی از تضعیف تدریجی امریکا و گذار خاورمیانه به نظم جدید با بی‌ثباتی‌ همراه خواهد بود و قدرت‌های منطقه‌ای از جمله ایران از ظرفیت‌ مناسبی برای مهار بی‌ثباتی و ثبات‌سازی برخوردارند. در این بین، دیدگاه‌های ژئوپولیتیکی مشترک نسبت به تحولات منطقه در کنار تجربه مثبت همکاری در سوریه می‌تواند زمینه مناسبی برای تعامل پایدار طرفین در خصوص ثبات منطقه‌ای و راهبردی در خاورمیانه باشد.

  

راهبرد موازنه در سیاست خاورمیانه‌ای ایران و روسیه 

ایران و روسیه با رویکرد رئالیستی به سیاست بین‌الملل مهم‌ترین مولفه ثبات منطقه‌ای و راهبردی در خاورمیانه را وجود موازنه می‌دانند که به اعتقاد آنها طی سال‌های اخیر نامتوازن بوده است. ارزیابی کلان آنها در مورد چرایی این مسئله و ناکارآمدی نظم‌های سیاسی، امنیتی و ژئوپولیتیکی در خاورمیانه حداقل یک اشتراک مهم دارد و آن اینکه غرب/امریکا تلاش کرده‌ نظم و موازنه را به هر طریق حتی با اقدامات تخریبی همچون «هرج و مرج هدایت‌شده» و تغییر نظام‌ بر محوریت منافع خود تثبیت نمایند. حال آنکه به اعتقاد آنها، در این نظم و موازنه دستکاری‌شده، تهدید و بی‌ثباتی بازتولید می‌شوند. به‌رغم آشکار شدن پیامدهای منفی این سیاست، امریکا با تأکید بر حفظ برتری خود در خاورمیانه و عرصه بین‌الملل بر تلاش برای حفظ موازنه به نفع خود و متحدان خود تأکید دارد و این مسئله در سند امنیت ملی امریکا با اشاره به ضرورت حضور نظامی امریکا در منطقه تصریح شده است (National Security Strategy … 2017: 49).

 این رویکرد در دوره ترامپ در قالب تلاش برای تقویت اتحادهای سنتی با کشورهای عربی، تقویت نظامی در منطقه به‌ویژه خلیج فارس، تشویق ایجاد ناتوی عربی، فشار بر نیروهای مقاوم از جمله ایران، تهدید اقدام نظامی علیه ایران و تلاش برای مداخله‌ در بحران‌های منطقه از سوریه تا عراق، افغانستان و یمن نمود داشته است. این رویکرد با مخالفت و مقاومت ایران و روسیه مواجه و باعث صف‌بندی‌های جدید در منطقه شده است. در یک سو، بازیگران سنتی یعنی امریکا و متحدان آن قرار دارند که به‌رغم ضعف در پیشبرد اهداف خود، بر حفظ وضع موجود تأکید دارند. در مقابل، بازیگران تجدیدنظرطلب از جمله ایران و روسیه برآنند تا موازنه جدیدی برقرار سازند. سایر کشورها نسبت به این دو طیف موضع‌گیری می‌کنند. البته این دو صف‌بندی کاملاً متصلب نیست و بازیگرانی چون ترکیه و مصر میان هر دو نوسان می‌کنند. در طیف کشورهای تجدیدنظرطلب نیز دیدگاه‌ها کاملاً یکسان نیست. روسیه در کنار موازنه سخت، به دنبال موازنه نرم و منافع نیز می‌باشد، اما ایران بر موازنه سخت تأکید دارد. در این بین، اصرار واشنگتن بر برتری زورمدارانه، ایران و روسیه را برای متعادل کردن موازنه به هم نزدیک می‌کند.

تا پیش از این نیروهای تجدیدنظرطلب به‌رغم نارضایتی، برتری غرب/امریکا در امر موازنه منطقه‌ای را به اکراه یا اجبار می‌پذیرفتند. نمود این مسئله واکنش منفعلانه ایران و روسیه به جنگ عراق، موج اول بهار عربی و تهاجم ناتو به لیبی است. اما آنها با مقاومت مستقیم در سوریه نشان دادند که رویه گذشته قابل پذیرش نیست و مایل به موازنه‌ مثبت جدیدی هستند که ثبات بیشتر و منافع پایدارتری را برای آنها به ارمغان آورد. چرا که تهران و مسکو موازنه را بازی صفری می‌دانند که هزینه‌ انفعال و تسلیم در آن بسیار زیاد بوده و ازسوی‌دیگر، معتقدند انفعال و عدم‌ابتکار در شرایطِ فعلیِ گذار منطقه به نظم جدید مصادف با از دست رفتن منافع در دوره آتی نیز خواهد بود.  

در واکنش به این رویکرد تجدیدنظرطلبانه است که امریکا در راهبرد امنیت ملی خود ایران را متهم به دامن زدن به خشونت در منطقه و روسیه را متهم به مقابله با مزیت‌های ژئوپولیتیکی امریکا و تلاش برای تغییر نظم بین‌الملل به نفع خود می‌کند (National Security Strategy … 2017: 26 & 49). در مقابل، تهران و مسکو با توجه به پیامدهای منفی سیاست امریکا، تحولات پرتنش خاورمیانه و پیوستگی و تأثیر متقابل تحولات این منطقه با عرصه بین‌الملل، تعدیل موازنه در دو سطحِ کلان در مقابل امریکا و در سطح منطقه‌ای میان قدرت‌های منطقه را برای تأمین ثبات راهبردی و منافع خود ضروری می‌دانند. البته موازنه‌سازی در سطح کلان بیشتر مربوط به روسیه و در سطح منطقه در مقابل متحدان امریکا سیاستی است که تهران و مسکو مشترکاً دنبال می‌کنند. مسکو بر آن است تا از این طریق مانع پیشرفت یکجانبه‌گرایی بی‌ثبات‌ساز آن شود که تبعات منفی آن نه تنها این منطقه را مختل کرده، بلکه سرریز مشکلات آن از جمله به شکل تروریسم امنیت روسیه را نیز تهدید می‌کند.

ازسوی‌دیگر، تلاش روسیه برای موازنه در مقابل امریکا در خاورمیانه گامی در جهت بازیابی جایگاه «قدرت بزرگ» این کشور در عرصه بین‌الملل نیز می‌باشد که می‌تواند ضمن ارتقاء موقعیت بین‌المللی روسیه، فضای بازی مسکو در خاورمیانه و سایر مناطق را افزایش دهد. اقدام نظامی در سوریه، مخالفت با فشار بر مخالفین امریکا از جمله ایران، تلاش برای تضعیف رابطه امریکا با متحدان آن از جمله ترکیه و مصر، کمک تسلیحاتی به برخی کشورها از جمله ایران، عراق، مصر، ترکیه و ...، تلاش برای ایجاد محوری از کشورهای هم‌منفعت (ایران، سوریه، عراق، ترکیه و ...)، دیپلماسی نسبتاً فعال در بحران‌های منطقه از جمله چالش اسرائیل-فلسطین و لیبی، تلاش برای تقویت روابط با متحدان امریکا از جمله ترکیه، عربستان، امارات و قطر و تلاش برای نفوذگذاری سیاسی در منطقه از طریق گفتمان دولت/منفعت‌محور از جمله اقدامات مسکو در این زمینه برای موازنه‌سازی و معرفی خود به‌عنوان وزنه تعادل موثر در برابر واشنگتن در خاورمیانه هستند.

اما همچنانکه اشاره شد، با تحول در روابط بین‌الملل و نقش‌یابی قدرت‌های منطقه‌ای موازنه بین آنها ازیک‌سو و موازنه میان آنها با قدرت‌های بزرگ ازسوی‌دیگر اهمیتی بیش از گذشته یافته است. طی چند دهه اخیر، امریکا بر موازنه مثبت منطقه‌ای در خاورمیانه به نفع خود و متحدان خود و به ضرر سایرین از جمله ایران تأکید داشته و روابط و موازنه میان شرکاء نامتناجس خود از جمله اسرائیل، ترکیه و عربستان را بر اساس همین اصل تنظیم می‌کرده است. طبعاً این سیاست منافع ایران را تأمین نمی‌کند، آن را در موقعیت ضعف قرار می‌دهد، تهدیدها، فشارها و محدودیت‌هایی زیادی برای آن ایجاد می‌کند. راهبرد «فشار حداکثری» سیاستی در همین راستا و برای تغییر نظام یا رفتار ایران برای منطبق کردن تهران با نظم و موازنه مطلوب امریکا است. تهران نه تنها این راهبرد را نپذیرفته، بلکه در مقابل، با راهبرد «مقاومت حداکثری» در پی متعادل کردن موازنه است. 

رویکرد مسکو در باب موازنه منطقه‌ای نیز اختلافاتی با امریکا دارد. روسیه دارای منافع متنوع و متضاد در خاورمیانه میان مخالفان و موافقان امریکا است. بدیهی است که حفظ منافع بین دوگانه‌های ناهم‌جوری چون ایران-اسرائیل، ایران-اعراب، اعراب-اسرائیل، اسرائیل-سوریه، ترکیه-سوریه، اعراب-سوریه، حزب ا... و حماس-اسرائیل، و بین موضوعات متناقضی چون ملاحظات سخت ژئوپولیتیکی ازیک‌سو و منافع اقتصادی-سیاسی ازسوی‌دیگر، برای مسکو آسان نیست. راه‌کار کرملین برای حل این مشکل اتخاذ سیاست چندبرداری و موازنه گسترده میان قدرت‌های منطقه‌ای است (Perthes 2018: 102). براین‌اساس، روسیه ضمن تفکیک موضوعیِ مسائل، سطحی از روابط را با «همه طرف‌ها» برقرار کرده و با نوسان میان آنها جایگاه سیاسی و امکان‌پذیری اهداف و ازدیگرسو، توان چانه‌زنی خود در برابر امریکا را ارتقاء می‌دهد.

با توجه به اهمیت این الگو، روسیه از قرار گرفتن در یک طرف علیه طرف دیگر احتراز دارد. این رویکرد با ایجاد بستر ایفای نقش میانجی و موازنه‌گر فضای بیشتری را برای نفوذگذاری روسیه فراهم می‌کند. مخالفت عام با اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی، مخالفت با رقابت تنش‌زا میان قدرت‌های منطقه‌ای، تلاش برای ایجاد همکاری‌ و کاهش تنش میان این قدرت‌ها و تلاش برای ایجاد مصالحه میان اعراب و اسرائیل از مساعی روسیه برای کمک به موازنه گسترده منطقه‌ای هستند. ایران با کلیت این رویکرد مشکلی ندارد و هر دو کشور با وقوف به پویایی فزاینده تحولات در خاورمیانه موازنه گسترده منطقه‌ای را عنصری مهم از امنیت و ثبات راهبردی در این منطقه می‌دانند.  

  

فرصت تعامل ایران و روسیه در مفاهیم نظم، ثبات و موازنه   

همچنانکه اشاره شد، ثبات و موازنه از اولویت‌های مهم ایران و روسیه هستند و هر دو کشور از به مخاطره افتادن آنها از افغانستان تا آسیای مرکزی، حوزه خزر، قفقاز جنوبی و خاورمیانه نگرانی مشترک دارند. این نگرانی با تشدید تنش در خاورمیانه و اوکراین که به اعتقاد تهران و مسکو با دخالت مستقیم و غیرمستقیم امریکا بروز یافته‌اند، بیشتر شد. به‌رغم برخی اختلاف‌ها، ارزیابی کلان تهران و مسکو در مورد تحولات کلان خاورمیانه با هم انطباق دارد. آنها معتقدند بخش زیادی از مشکلات منطقه نتیجه سیاست‌ها و ساخت‌های ناکارآمد برساخته غرب/امریکا است و تلاش واشنگتن برای تثبیت نظم مطلوبِ خود عدم‌امنیت و بی‌ثابتی را بازتولید کرده و منافع بلندمدت آنها را به چالش می‌کشد.

دو کشور در بسیاری از مقاطع دوره پساشوروی فاقد یک الگوی باثبات برای همکاری جهت موازنه و ثبات‌سازی بوده‌اند، اما چالش سیستمی در خاورمیانه و درک رابطه معنادار بحران‌های اوکراین و سوریه که حلقه واصل آنها توسعه‌طلبی بی‌ثبات‌ساز امریکا است، سبب تعامل نزدیکتر میان طرفین شده که نمود آن در سوریه مشهود است. نظر به پیامدهای منفی انفعال، دو کشور «مقاومت مستقیم» و همکاری برای بازموازنه را راه‌کار موثرتری برای تأمین منافع خود یافته‌اند. دراین‌راستا، ایران با مسکو موافق بوده که نباید سناریوی عراق و لیبی در سوریه تکرار شود (Путин сравнил ситуацию ... 2017). چرا که به اعتقاد آنها، سیاست امریکا در سوریه مبتنی بر دستکاری نظم منطقه‌ای، بازتثبیت موازنه سنتی و تضمین ادامه عملکرد آن در راستای منافع خود و همزمان بیرون‌گذاری نیروهای مخالف از جمله ایران و روسیه از منطقه است.

از این منظر، همکاری دو کشور در سوریه واکنشی به فشارهای سیستمی در خاورمیانه بر منافع و امنیت آنها است. هرچند ایران و روسیه حاضر به مصالحه به شرط ایجاد موازنه متعادل‌تر هستند، اما تأکید امریکا بر تحمیل زورمدارانه ملاحظات خود چنین مصالحه‌ای را مشکل می‌کند. در این شرایط، دو کشور دریافته‌اند که در بازی صفر ژئوپولیتیکی جاری، «مقاومت فعال» تنها راه‌کارِ ایجادِ موازنه متعادل‌تر است. براین‌اساس، تأکید ایران بر تقویت محور مقاومت در خاورمیانه نه امری ضرورتاً ایدئولوژیکی، بلکه تلاشی ژئوپولیتیکی برای ایجاد موازنه مثبت و ثبات در منطقه است. این رویکرد فعال با واکنش منفی امریکا و فشار بیشتر آن به تهران مواجه شده و درعین‌حال، ایران را به روابط نزدیک‌تر با روسیه به‌عنوان نیروی موازنه‌گر سوق داده است. در مقابل، روسیه همکاری با ایران به‌عنوان کشوری مهم در نقشه ژئوپولیتیکی و امنیتی خاورمیانه و اوراسیای مرکزی را مفید تشخیص داده است. به‌رغم برخی اختلافات، رویکرد عملگرا به دو کشور اجازه تعامل تاکتیکی می‌دهد. زمینه‌های مشترک ایران و روسیه برای تعامل در زمینه موازنه و ثبات منطقه‌ای را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد؛

-  مخالفت با یکجانبه‌گرایی امریکا و تأکید بر تکثر سیستمی

-  مزیت‌های مستقیم و غیرمستقیم رویکرد ضدهژمونی دو طرف برای یکدیگر

-  ظرفیت‌های هم‌افزا در سیستم امنیتی-ژئوپولیتیکی خاورمیانه و اوراسیا برای موازنه و ثبات‌سازی  

-  نیاز متقابل برای امنیت و ثبات‌سازی در مناطق مشترک (آسیای مرکزی، افغانستان، حوزه خزر و قفقاز جنوبی)

-    تأکید مشترک بر حفظ ثبات منطقه‌ای و تعهد به رعایت حسن همجواری.

تهران و مسکو در مرحله جدید بازتوزیع قدرت در خاورمیانه به عدم‌کفایت داشته‌های منفردانه خود برای ایجاد موازنه مثبت و ثبات آگاه هستند و تعامل را راه‌کار موثرتری برای گذار کم‌هزینه‌تر به نظم جدید و ایجاد ثبات پایدار از طریق موازنه می‌دانند. این تعامل به دلایل عینی زیر ضروری است؛   

-  ممانعت از استمرار نظم نامتوازن فعلی که بازتولیدکننده بی‌ثباتی در منطقه است

-  مقابله با توسعه‌طلبی نظامی-تهاجمی امریکا به‌عنوان تهدیدی امنیتی-سیستمی

-  ممانعت از نفوذگذاری بی‌ثبات‌کننده متحدان منطقه‌ای امریکا در خاورمیانه و اوراسیای مرکزی

-  تأمین ثبات پایدار از طریق موازنه موثر در مناطق مشترک (نوری 1394: 39).

ایران و روسیه به شکلی غیررسمی از ظرفیت‌های یکدیگر جهت تأمین اهداف بالاگفته استفاده می‌کرده‌اند، اما بحران سوریه و حس تهدید فزاینده در خاورمیانه باعث تعامل رسمی‌تر میان آنها شد. در این زمینه می‌توان به توافقات امنیتی، نظامی و تسلیحاتی مختلف میان طرفین اشاره کرد (Межгосударственные отношения ... ). قابل انکار نیست که روسیه بدون ایران و ایران بدون روسیه قادر به پیشبرد اهداف خود در سوریه نبوده و ادامه تعامل آنها در شرایط پرتغییر منطقه انتخابی منطقی است. همکاری نزدیک به‌ویژه به دلیل تأکید ترامپ بر رویکرد تهاجمی جهت تحقق اهداف خود اهمیت دارد. از نظر تهران و مسکو، حتی در صورت تغییر ترامپ تغییر عمده‌ای در راهبرد واشنگتن رخ نخواهد داد. در این بین، پیوستگی موازنه و ثبات و عدم‌موازنه و بی‌ثباتی در خاورمیانه و مناطق مشترک میان ایران و روسیه آنها را به همکاری جدی‌تر برای موازنه گسترده منطقه‌ای ترغیب می‌کند. از این منظر، توسعه زیرساخت‌های نظامی امریکا/ناتو به شرق در قالب گسترش ناتو یا سپر ضدموشکی و یا توسعه حضور نظامی امریکا در خاورمیانه تکه‌هایی از پازل‌های سیاست توسعه‌طلبانه امریکا هستند که تهدیدات آنها فرمنطقه‌ای بوده و منافع بلندمدت ایران و روسیه را همزمان متأثر می‌کند. همکاری ایران و روسیه برای موازنه و ثبات در این چهارچوبِ کلانِ سیستمی قابل تفسیر است. 

   

محدودیت‌ها و چالش‌های همکاری

نظم بی‌ساختار خاورمیانه و وابستگی منطقه به مکانیسم‌های نظم‌دهنده قدرت‌های خارجی دو عاملی هستند که زمینه را برای مداخله‌گری روسیه در منطقه از جمله در دو موضوع ثبات و موازنه فراهم می‌آورند. سیاست مسکو در این زمینه در هر دو سطح بین‌المللی و منطقه‌ای بر ایران به صورت مثبت و منفی تأثیرگذار است. در باب جنبه مثبت سیاست روسیه در زمینه ثبات راهبردی در سطح بین‌الملل می‌توان به همکاری این کشور با قدرت‌های بزرگ از جمله امریکا اشاره کرد که اگر هدف آن تأمین ثبات پایدار در منطقه باشد به نفع ایران خواهد بود. مخالفت با اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی، مخالفت با رقابت تنش‌زای منطقه‌ای، تلاش برای حل بحران‌های منطقه و مقابله با تروریسم فرامنطقه‌ای از موضوعات مهم این حوزه هستند که اگر مسکو و واشنگتن همکاری مثبتی در این خصوص داشته باشند، به نفع ایران نیز خواهد بود.

به‌رغم برخی اختلاف‌نظرها میان تهران با مسکو و واشنگتن در تعریف و عملیاتی کردن این موضوعات، تهران منافع بلندمدت خود را در تحقق آنها می‌داند. اساساً ثبات راهبردی برای ایران به جهت قرار گرفتن در منطقه‌ بی‌ثبات مهم است. اما اگر ثبات راهبردی بهانه‌ای برای توافق قدرت‌های بزرگ برای مدیریت خاورمیانه و بدون در نظر گرفتن ملاحظات و استقلال کشورهای منطقه باشد، به ضرر تهران است. در این معنی، روسیه می‌تواند از تمام مثال‌های بالا به‌عنوان موضوعاتی برای توافق با امریکا و از ایران به‌عنوان برگه چانه‌زنی استفاده ‌کند. لذا به نفع تهران نیست.  

بعد مثبت سیاست روسیه برای تحقق ثبات راهبردی در سطح منطقه‌ایبهرویکرد آن به تأمین این مهم با همکاری با قدرت‌های منطقه‌ از جمله ایران باز می‌گردد. این رویکرد که نمود آن در سوریه دیده می‌شود، می‌تواند به نفع امنیت و ثبات منطقه و ایران و روابط دوجانبه باشد. این همکاری ضمن کاهش هزینه‌های تهران جهت تأمین ثبات و امنیت خود، در ارتقاء جایگاه منطقه‌ای ایران نیز موثر است. همکاری می‌تواند در تأمین ثبات و امنیت پایدار در مناطق مشترک میان دو کشور و به تبع آن تحقق منافع بلندمدت ایران در این حوزه‌ها نیز موثر باشد. اما بعد منفی این سیاست می‌تواند در تلاش احتمالی مسکو برای تعیین محدوده بازی برای ایران و تأکید بر مهار بلندپروازی‌های منطقه‌ای تهران با فرض اینکه این بلندپروازی‌ها مخل ثبات راهبردی در منطقه است، نمود یابد. ازسوی‌دیگر، ایران تأکید دارد که نظم منطقه‌ای در خاورمیانه باید با رویکرد درون منطقه‌ای، با حضور بازیگران منطقه و عدم دخالت نیروهای فرامنطقه‌ای ایجاد شود. براین‌اساس، هرچند ایران و روسیه می‌توانند برای تخریب نظم برساخته امریکا همکاری کنند، اما در رویکرد درون منطقه‌ای ایران روسیه نیز نیرویی خارجی محسوب می‌شود و مداخله‌ بیشتر احتمالی آن در منطقه می‌تواند با مخالفت تهران مواجه شود.

سیاست موازنه روسیه در خاورمیانه نیز در هر دو سطح اثری دوگانه بر ایران دارد. در باب جنبه مثبت این سیاست در سطح بین‌المللی می‌توان به تلاش مسکو برای موازنه در برابر امریکا اشاره کرد که تأمین‌کننده منافع ایران نیز است. اساساً یکی از اشتراکات تهران و مسکو در این سطح، تأکید بر مخرب بودن برتری‌طلبی تهاجمی امریکا است که سبب مهم همکاری منطقه‌ای آنها نیز بوده است. برای موازنه موثر در برابر امریکا، توانمندی‌های سیاسی و نظامی روسیه برای ایران و در مقابل، مزیت‌های ژئوپولیتیکی، ژئواکونومیکی و ضدهژمونیک ایران برای روسیه جذابیت دارند. اما از جمله پیامدهای منفی این سیاست می‌توان به احتمال توافق مسکو با واشنگتن بر سر موازنه از طریق بازی با کارت ایران اشاره کرد. گفته شد که به‌رغم برخی اختلافات، مسکو بر آن نیست واشنگتن را در منطقه نادیده بگیرد. همکاری با امریکا مزیت‌های چندگانه‌ای برای مسکو از جمله احتراز از ورود پرهزینه به موازنه سخت، قرار گرفتن در مقام مذاکره با امریکا، کمک به احیاء جایگاه قدرت بزرگ روسیه و افزایش فرصت برای مشارکت در مدیریت امنیت و سیاست بین‌الملل دارد. کرملین برای تأمین این اهداف همواره به دنبال متقاعد کردن امریکا به تعامل با روسیه به‌عنوان شریکی برابر بوده است (Kirasirova 2018: 266). از سویی، برخلاف ایران که امریکا را «بخشی از مشکل» موازنه در خاورمیانه می‌داند، روسیه به امریکا به‌عنوان «بخشی از راه حل» و تأمین‌کننده موازنه نیز می‌نگرد.

سیاست موازنه روسیه در سطح منطقه‌ای نیز اثری دوگانه بر ایران دارد. از بعد مثبت، می‌توان اعتقاد مسکو به بایستگی موازنه منطقه‌ای گسترده در خاورمیانه را مساعدت به کاهش تنش‌، ثبات و امنیت بیشتر برای منطقه دانست که به نفع ایران نیز است. روسیه دید امریکا را ندارد که معتقد به موازنه مثبت به نفع متحدان خود به ضرر سایرین از جمله ایران است. در این زمینه می‌توان به کمک‌های نظامی مسکو به تهران و همکاری نظامی طرفین در سوریه اشاره کرد که یکی از اهداف آن کمک به موازنه گسترده منطقه‌ای است. ایران با دید کلی روسیه در این باب مشکلی ندارد و در مقابل، روسیه نیز تقویت قدرت منطقه‌ای ایران در حدی که بتواند موازنه موثری در برابر امریکا و متحدان آن ایجاد کند، را می‌پذیرد و به نفع خود می‌داند. در بعد منفی، هرچند تهران به دنبال جایگاه بایسته خود در خاورمیانه به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای است، اما ادراک سایرین از جمله روسیه از این راهبرد متفاوت بوده و بعضاً از آن به تلاش برای برتری‌طلبی در منطقه تعبیر می‌شود. از این منظر، مسکو محدوده‌ای برای تقویت قدرت منطقه‌ای ایران قائل است.

به باور کرملین، عبور از این محدوده با اخلال در موازنه منطقه‌ای می‌تواند سبب رقابت تنش‌زای قدرت، مسابقه تسلیحاتی غیرقابل‌کنترل و ایجاد زمینه برای مداخله‌گرایی بیشتر امریکا در منطقه باشد. از آنجا که این پیامدها منافع روسیه را متأثر می‌کند، لذا مخالف تقویت قدرت منطقه‌ای ایران خارج از چهارچوب موازنه است. از این دید، اگر سیاست موازنه منطقه‌ای روسیه به معنی تعیین محدوده برای ایران باشد، مغایر با منافع تهران است. ازسوی‌دیگر، روسیه بر سیاست چندبرداری و روابط با همه قدرت‌های خاورمیانه تأکید دارد و سیاست خود را به نحوی پیگیری نمی‌کند که فرض روابط یکجانبه آن با ایران تقویت شود. مسکو مایل نیست روابط نزدیک آن با ایران مخلِ روابط این کشور با متحدان غرب از جمله عربستان و اسرائیل باشد. لذا، باید توجه داشت که به‌رغم اهمیت زیاد «محور مقاومت» برای ایران و سیاست موازنه منطقه‌ای آن، مسکو به این مفهوم اعتقاد ندارد و برخی همراهی‌های آن با اعضاء این محور صرفاً جنبه ابزاری دارد. همچنین، مسکو علاوه بر امریکا، متحدان آن از جمله اسرائیل و عربستان را نیز  «بخشی از راه حلِ» مشکلات خاورمیانه می‌داند، اما ایران مخالف این دید است.

اشاره به ابعاد منفی سیاست ثبات و موازنه روسیه در خاورمیانه برای ایران به معنی صرفه‌نظر کردن تهران از مزیت‌های همکاری با مسکو نیست. ایران می‌داند که این همکاری ظرفیت تغییر بنیادی نظم و سیستم موازنه منطقه‌ای را ندارد، اما این را نیز می‌داند که می‌تواند در تخفیف بی‌ثباتی‌ها و عدم‌توازن‌ موجود در منطقه موثر باشد. روسیه به اهمیت ایران در سیستم امنیتی و ژئوپولیتیکی خاورمیانه و نقش آن در موازنه و ثبات راهبردی در این منطقه و همچنین در اوراسیای مرکزی واقف است. درعین‌حال، رویکرد آن به همکاری با ایران واقعبینانه، عملگرایانه و منفعت‌محور است. در این رویکرد، ایران به حدی که بتواند منافع روسیه را تأمین کند، برای این کشور اهمیت دارد. ایران، نیز با در نظرداشتنِ این واقعیت، باید سیاست خود در قبال روسیه را بر همین مبنایِ واقعبینانه و منفعت‌محور تنظیم نماید. براین‌اساس، باید به محدودیت‌های همکاری تهران و مسکو برای موازنه‌سازی و ثبات‌سازی در خاورمیانه توجه داست. فقدان راهبرد مشخص، عدم‌کفایت ابزارها و منابع محدودیت‌های مهم دیگری در این همکاری هستند. با‌این‌ملاحظه، در بخش‌های مختلف این مقاله بر نسبی بودن نتایج تعامل ایران و روسیه برای ثبات و موازنه‌سازی تأکید و تصریح می‌شود که نمی‌توان همکاری آنها در این زمینه را راهبردی دانست.

  

جمع‌بندی   

نظم هژمونیک، ثبات و موازنه در خاورمیانه به تبع تغییرات سیاسی، اقتصادی و ژئوپولیتیکی سال‌های اخیر به نحو ملموسی تغییر یافته‌اند. موقعیت برتر امریکا تضعیف شده و ایران و روسیه خود با فرصت طلبی راهبردی بر شده‌اند تا با همکاری نسبت به بازتعریف نظم و موازنه به نفع خود مبادرت کنند. آنها با استفاده از ضعف امریکا و آشفتگی منطقه توانسته‌اند نقش خود را از یک بازیگر حاشیه‌ای به بازیگری فعال و روند‌ساز ارتقاء بخشند. دو کشور به‌ویژه پس از همکاری در تثبیت اوضاع در سوریه خود را کارگزاران موثری تعریف کرده‌اند که توان تأثیرگذاری بر ثبات راهبردی در منطقه از طریق موازنه را دارند. سیاست آنها در این زمینه بیشتر متمرکز بر موازنه در برابر سیاست‌ها و اقدامات بی‌ثبات‌ساز امریکا و متحدان آن بوده است. تهران و مسکو با رویکرد واقعگرا به تحولات منطقه و به اختلافات خود از جمله در مورد الگوهای ارتباطی در خاورمیانه و نوع رابطه با امریکا، سیاست خود در زمینه ثبات و موازنه را در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی در قالبِ ائتلاف تاکتیکی تنظیم کرده‌اند. دو کشور در هر دو سطح امکان همکاری و اختلاف دارند، اما همکاری را ترجیح داده‌اند. این همکاری در معادلات ثبات و موازنه در منطقه و بر منافع دو کشور تأثیر مثبت داشته است.     

درعین‌حال، سیاست روسیه در این زمینه بر ایران تأثیر دوگانه داشته است. تلاش مسکو برای موازنه در برابر امریکا می‌تواند در تثبیت ثبات در منطقه موثر بوده و منافع ایران را نیز تأمین کند. اما اگر هدف آن توافق با امریکا برای مدیریت منطقه در قالب «سیاست قدرت‌های بزرگ» باشد، نمی‌تواند منتج به ثبات راهبردی در منطقه و تأمین منافع ایران شود. سیاست روسیه برای برقراری موازنه گسترده منطقه‌ای در صورتی که در مفهوم عام موازنه بین قدرت‌های خاورمیانه‌ای باشد و سوق به امنیت و ثبات منطقه داشته باشد، در راستای منافع ایران است. اما اگر مداخله‌گری خارجی برای مدیریت امور و تعیین محدوده بازی برای ایران باشد، به ثبات راهبردی در منطقه و تأمین منافع ایران منجر نمی‌شود. ایران در حال حاضر مزیت‌ همکاری را به مضار آن ترجیح داده و تلاش کرده از فرصتِ منابع و حضور روسیه در منطقه به نفع خود استفاده و مسکو را به ابعاد مثبت همکای سوق دهد. در مقابل، مسکو نیز نشان داده که منافع ایران در منطقه  را به طور نسبی به رسمیت می‌شناسد و مایل به همکاری با تهران برای تأمین ثبات و موازنه در منطقه در هر دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد. درعین‌حال، احتیاط دو کشور در خصوص دامنه و عمق همکاری‌ها نشان‌دهنده غیرراهبردی بودن این تعامل است.  

 

منابع

  1. افضلی، رسول و دیگران (1396 ) نقدی بر کتاب «هژمونی : شکل تازه‌ای از قدرت جهانی». پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه‌های علوم انسانی. 8 (51): 69-49.
  2. نوری، علیرضا (اسفند 1394) "بررسی امکان همکاری استراتژیک میان ایران و روسیه". در مجموعه مقالات «چشم‌انداز روابط ایران و روسیه». زیر نظر؛ حسین عسگریان. انتشارات موسسه مطالعات ابرار معاصر تهران. ص‌ص 60-33.
    1. Acton, James M. (2013) "Reclaiming Strategic Stability" in Strategic Stability - Contending Interpretations by Elbridge A. Colby and Michael S. Gerson. U.S. Army War College Press. 117-146.
    2. Albaret, Mélanie et al. (2014) "A Twenty-First Century Concert of Powers; Promoting Great Power Multilateralism for the Post-Transatlantic Era". A Part of the Project "The PostTransatlantic Age: A Twenty-First Century Concert of Powers". Peace Research Institute Frankfurt (PRIF).
    3. Droz-Vincent, Philippe (2020) The Renewed ‘Struggle for Syria’: from the War ‘in’ Syria to the War ‘over’ Syria. The International Spectator. 55(2): 1-17.
    4. Foerster, Schuyler (August 2018) "Structural Change in Europe: Implications for Strategic Stability". The USAF Institute for National Security Studies (INSS). INSS Strategic Paper.
    5. Garcia, Zenel (2017) Strategic stability in the twenty-first century: The challenge of the second nuclear age and the logic of stability interdependence. Comparative Strategy. 36(4): 354–365.
    6. Gause, F. Gregory (2019) “Hegemony” Compared: GreatBritain and the United States in the Middle East, Security Studies, 28:3, 565-587.
    7. Gause, F. Gregory (2019) Should We Stay or Should We Go? The United States and the Middle East. Survival. 61(5): 7–24.
    8. Jones, Bruce (January 2019) "The New Geopolitics of the Middle East: America’s Role in a Changing Region". Brookings Interview. The Brookings Institution.
    9. Khan, Akbar, & Zhaoying, Han (2020) Conflict escalation in the Middle East revisited: thinking through interstate rivalries and state-sponsored terrorism. Israel Affairs. 26(2): 242-256.
    10. Kirasirova, Masha (2018) "Russia’s Foreign Policy in the Middle East". Mediterranean Politics. 25(2): 263-271.
    11. Mundy, Jacob (2019) "The Middle East is Violence: On the Limits of Comparative Approaches to the Study of Armed Conflict". Civil Wars. 21:(4): 539-568.
    12. Nexon, Daniel H. and Neumann, Iver B. (2018) Hegemonic-order theory: A field-theoretic account. European Journal of International Relations. 24(3): 662-686.
    13. Noori, Alireza (Dec 26, 2019) Tehran convenes allies against threats that include US. Al-Monitor.  available at:  https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2019/12/iran-tehran-allies-threats-security-conference-afghanistan.html
    14. Perthes, Volker (2018) "Conflict and Realignment in the Middle East". Survival, 60(3), 95–104.
    15. Platte, James E. & Robinson, Todd (June 2018) "Views of Strategic Stability and of Deterrence in the Asia Pacific". USAF Center for Strategic Deterrence Studies. Research Paper.
    16. Roberts, Brad (2017) Strategic Stability Under Obama and Trump. Survival 59(4): 47–74.
    17. Sheehan, Michael (2004) The Balance of Power: History and Theory. Routledge.
    18. Toft, Peter (2005) John J. Mearsheimer: an offensive realist betweengeopolitics and power. Journal of International Relations and Development. 8(4): 381–408.
    19. Viktorov, Anatoly (2019) Russia and the Modern Middle East. Israel Journal of Foreign Affairs. 13(1): 63–66.
    20. Walton, C. Dale & Gray, Colin S. (2013) "The Geopolitics of Strategic Stability: Looking Beyond Cold Warriors and Nuclear Weapons" in Strategic Stability - Contending Interpretations by Elbridge A. Colby and Michael S. Gerson. U.S. Army War College Press. 85-116.
    21. Wojczewski, Thorsten (2018) Global power shifts and world order: the contestation of ‘western’ discursive hegemony. Cambridge Review of International Affairs. 31(1): 33-52.
    22. Wolf, Albert B. (2020) Strategies of retrenchment: rethinking America’s commitments to the Middle East. Comparative Strategy. 39(1). 94-100.
    23. Wu, Zhengyu (2017) Classical geopolitics, realism and the balance of power theory. Journal of Strategic Studies. 41(6): 786–823.
    24. Межгосударственные отношения России и Ирана (Октябрь 1, 2019). РИА Новости.  available at:  https://ria.ru/20191001/1559288476.html  (روابط دولتی ایران و روسیه)
    25. МИД представил концепцию коллективной безопасности в Персидском заливе (Июль 23, 2019). РИА Новости.  available at:  https://ria.ru/20190723/1556815625.html  (پیشنهاد مفهوم امنیت جمعی در خلیج فارس از سوی وزارت خارجه روسیه)
    26. МИД РФ: США убили Сулеймани умышленно, чтобы дестабилизировать регион (Январь 17, 2020). ТАСС.  available at:  https://tass.ru/politika/7545387  (وزارت خارجه روسیه: امریکا برای بی‌ثبات کردن منطقه سلیمانی را عمداً ترور کرد)
    27. Путин сравнил ситуацию в Сирии с операцией США в Ираке (Авриля 11, 2017). РИА Новости.  HTML:   https://ria.ru/syria/20170411/1492003250.html   (پوتین وضعیت سوریه را با عملیات امریکا در عراق مقایسه کرد)

 

  1. منابع

    1. افضلی، رسول و دیگران (1396 ) نقدی بر کتاب «هژمونی : شکل تازه‌ای از قدرت جهانی». پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه‌های علوم انسانی. 8 (51): 69-49.
    2. نوری، علیرضا (اسفند 1394) "بررسی امکان همکاری استراتژیک میان ایران و روسیه". در مجموعه مقالات «چشم‌انداز روابط ایران و روسیه». زیر نظر؛ حسین عسگریان. انتشارات موسسه مطالعات ابرار معاصر تهران. ص‌ص 60-33.
      1. Acton, James M. (2013) "Reclaiming Strategic Stability" in Strategic Stability - Contending Interpretations by Elbridge A. Colby and Michael S. Gerson. U.S. Army War College Press. 117-146.
      2. Albaret, Mélanie et al. (2014) "A Twenty-First Century Concert of Powers; Promoting Great Power Multilateralism for the Post-Transatlantic Era". A Part of the Project "The PostTransatlantic Age: A Twenty-First Century Concert of Powers". Peace Research Institute Frankfurt (PRIF).
      3. Droz-Vincent, Philippe (2020) The Renewed ‘Struggle for Syria’: from the War ‘in’ Syria to the War ‘over’ Syria. The International Spectator. 55(2): 1-17.
      4. Foerster, Schuyler (August 2018) "Structural Change in Europe: Implications for Strategic Stability". The USAF Institute for National Security Studies (INSS). INSS Strategic Paper.
      5. Garcia, Zenel (2017) Strategic stability in the twenty-first century: The challenge of the second nuclear age and the logic of stability interdependence. Comparative Strategy. 36(4): 354–365.
      6. Gause, F. Gregory (2019) “Hegemony” Compared: GreatBritain and the United States in the Middle East, Security Studies, 28:3, 565-587.
      7. Gause, F. Gregory (2019) Should We Stay or Should We Go? The United States and the Middle East. Survival. 61(5): 7–24.
      8. Jones, Bruce (January 2019) "The New Geopolitics of the Middle East: America’s Role in a Changing Region". Brookings Interview. The Brookings Institution.
      9. Khan, Akbar, & Zhaoying, Han (2020) Conflict escalation in the Middle East revisited: thinking through interstate rivalries and state-sponsored terrorism. Israel Affairs. 26(2): 242-256.
      10. Kirasirova, Masha (2018) "Russia’s Foreign Policy in the Middle East". Mediterranean Politics. 25(2): 263-271.
      11. Mundy, Jacob (2019) "The Middle East is Violence: On the Limits of Comparative Approaches to the Study of Armed Conflict". Civil Wars. 21:(4): 539-568.
      12. Nexon, Daniel H. and Neumann, Iver B. (2018) Hegemonic-order theory: A field-theoretic account. European Journal of International Relations. 24(3): 662-686.
      13. Noori, Alireza (Dec 26, 2019) Tehran convenes allies against threats that include US. Al-Monitor.  available at:  https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2019/12/iran-tehran-allies-threats-security-conference-afghanistan.html
      14. Perthes, Volker (2018) "Conflict and Realignment in the Middle East". Survival, 60(3), 95–104.
      15. Platte, James E. & Robinson, Todd (June 2018) "Views of Strategic Stability and of Deterrence in the Asia Pacific". USAF Center for Strategic Deterrence Studies. Research Paper.
      16. Roberts, Brad (2017) Strategic Stability Under Obama and Trump. Survival 59(4): 47–74.
      17. Sheehan, Michael (2004) The Balance of Power: History and Theory. Routledge.
      18. Toft, Peter (2005) John J. Mearsheimer: an offensive realist betweengeopolitics and power. Journal of International Relations and Development. 8(4): 381–408.
      19. Viktorov, Anatoly (2019) Russia and the Modern Middle East. Israel Journal of Foreign Affairs. 13(1): 63–66.
      20. Walton, C. Dale & Gray, Colin S. (2013) "The Geopolitics of Strategic Stability: Looking Beyond Cold Warriors and Nuclear Weapons" in Strategic Stability - Contending Interpretations by Elbridge A. Colby and Michael S. Gerson. U.S. Army War College Press. 85-116.
      21. Wojczewski, Thorsten (2018) Global power shifts and world order: the contestation of ‘western’ discursive hegemony. Cambridge Review of International Affairs. 31(1): 33-52.
      22. Wolf, Albert B. (2020) Strategies of retrenchment: rethinking America’s commitments to the Middle East. Comparative Strategy. 39(1). 94-100.
      23. Wu, Zhengyu (2017) Classical geopolitics, realism and the balance of power theory. Journal of Strategic Studies. 41(6): 786–823.
      24. Межгосударственные отношения России и Ирана (Октябрь 1, 2019). РИА Новости.  available at:  https://ria.ru/20191001/1559288476.html  (روابط دولتی ایران و روسیه)
      25. МИД представил концепцию коллективной безопасности в Персидском заливе (Июль 23, 2019). РИА Новости.  available at:  https://ria.ru/20190723/1556815625.html  (پیشنهاد مفهوم امنیت جمعی در خلیج فارس از سوی وزارت خارجه روسیه)
      26. МИД РФ: США убили Сулеймани умышленно, чтобы дестабилизировать регион (Январь 17, 2020). ТАСС.  available at:  https://tass.ru/politika/7545387  (وزارت خارجه روسیه: امریکا برای بی‌ثبات کردن منطقه سلیمانی را عمداً ترور کرد)
      27. Путин сравнил ситуацию в Сирии с операцией США в Ираке (Авриля 11, 2017). РИА Новости.  HTML:   https://ria.ru/syria/20170411/1492003250.html   (پوتین وضعیت سوریه را با عملیات امریکا در عراق مقایسه کرد)