نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
بیش از دو دهه است که حوزه تحلیل سیاست خارجی پس از یکی دو دهه حاشیهنشینی به تدریج اهمیت خود را بازیافته است. استدلال این مقاله آن است که با حرکت جریان نظری به سمت رویکردهای سازهانگارانه اعم از متعارف و رادیکال با تأکیدی که آنها بر ساخت معنایی واقعیت، و در نتیجه، نقش عوامل معنایی، فرهنگ، بیناذهنیت، و مانند اینها در برابر مادیگرایی حاکم بر جریان اصلی داشتند و نیز این امر که رویکردهای مزبور فینفسه تمرکز بر سطح تحلیل ساختار بینالملل ندارند و میتوانند حتی در بحثهای ساختاری توجه خود را معطوف به ساختارهای معنایی داخلی دولتها کنند، زمینه نظری برای توجه بیشتر به سیاست خارجی فراهم شده است. همچنین با ارائه نمونههایی از آثار مرتبط با سیاست خارجی که متکی بر این دو رویکرد هستند غنای این نگرش به سیاست خارجی نشان داده شده است. در نتیجهگیری نیز برآوردی از موقعیت این دو رویکرد در حوزه تحلیل سیاست خارجی در ایران ارائه و نکاتی آسیبشناختی درباره آن مطرح شده است.
کلیدواژهها