نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
تحولات سال 2011 موسوم به بهار عربی یا بیداری اسلامی در منطقه ی شمال آفریقا و خاورمیانه ی عربی دربرگیرنده ی شکافها و چالشهای اساسی در ساختار سیاسی-اجتماعی و اقتصادی جهان عرب بوده است. روند شکل گرفته در جهان عرب پس از سال 2011، در قالب و ساختار طبیعی خود قابلیت تسریبخشی به سایر حوزههای جهان عرب در سطح منطقه را داشت، اما اقدامات فرافکنانه ی حکام سعودی، قاعده ی بازی را در چارچوب گریز به جوّی سیاسی تغییر داده و تهدیدپنداری و تهدیدسازی از ایران را بهعنوان اصلی بر فرع در دستور سیاست خارجی و امنیتی خود قرار دادند. بر این اساس، شکافها و چالشهای هویتی دو طرف در قالب رویکردی معناگرایانه، بیش از گذشته رنگوبویی رئالیستی و عینی به خود میگیرد؛ تا جایی که استراتژیستها و نظریهپردازان روابط بینالملل، از مقولهای فراتر از جنگ سرد بین دو طرف یاد میکنند. مقاله ی حاضر در پی بررسی مناقشه ی شکلگرفته میان دو قدرت منطقهای ایران و عربستان و طرح این پرسش اساسی است که تنش میان دو طرف در کدام چارچوب تحلیلی-نظری قابلیت بررسی و ارزیابی خواهد داشت. فرضیه ی نوشتار حاضر این است که در مناقشهی میان ایران و عربستان طی سالها و ماههای اخیر، تحلیلها و چارچوبهای رئالیستی در شکل کلاسیک آن قابلیت تبیین و تحلیل بیشتری نسبت به نظریه های امنیتی هویتمحور دارند. روش به کاررفته در این مقاله از نوع توصیفی-تحلیلی و چارچوب نظری ارائه شده نیز رئالیسم کلاسیک است. درواقع، وقوع بیداری اسلامی در کنار عوامل دیگر، نظیر تشدید جنگ لفظی، برنامه هستهای ایران، مسئله ی نفت و همراهی آمریکا با عربستان، ضمن شکلگیری تضاد جدی منافع میان دو کشور ایران و عربستان سعودی، باعث اتخاذ رویکرد واقعگرایی از سوی دو طرف و گذار از رویکرد امنیتی هویت محور به رئالیسم کلاسیک شده است.