نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
دیرینهشناسی به عنوان توصیف شرایط امکانِ نظامهای فکری این امکان را فراهم میکند که از یک سو با ترجیحِ بحث در باب «تاریخ فکری» به جای «تاریخ اندیشه»، تاریخی غیر از «تاریخِ عدمی» بنویسیم و از سوی دیگر با تحلیلِ اپیستمهای نظامهای فکری معاصر به بررسی شرایط امکان آن بپردازیم؛ شرایطی که در طی تجربهی «تجددِ ایرانی» مستقر شده و به صورتبندی خاصی از نظام دانایی امکان ظهور داده است. مقاله پیشِرو پس از تشریح نگاه دیرینهشناسانه، این مسئله را برجسته میکند که رویارویی با تجدد غربی منجر به از دست رفتن یکپارچگی و وحدتِ ساختاریِ شالوده معرفتی در ایران شد. در این دوران، ورود عناصری از تجدد غربی به نظام داناییِ ایرانی همراه با پایداری نظام دانایی سنت، در جهتی خلاف آن، به شکلگیری صورتبندی ویژهای از نظام دانایی انجامیده است که خصیصهی چشمگیر آن «درهم تنیدگی امور ذاتاً ناهمگون» است. این وضعیت، بستر امکان نظامهای فکری دوران معاصر است؛ وضعیتی میاناپیستمهای که ناهمخوان با اپیستمههای یکپارچه معرفی شده از جانب فوکوست؛ چرا که بر مبنای شالودهی معرفتیِ دو بُنی، بنا شده و همین امر منجر به زایش «آگاهی دوپاره» و همینطور اغتشاشها و کژتابیهای معرفتی بسیاری در «تجدد ایرانی» شده است.
کلیدواژهها