نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
فیلسوفان تحلیلی همواره در مظان اتهام بیرون راندن سیاست از فلسفه قرار دارند. در این میان، ویتگنشتاین از زمره فیلسوفان تحلیلی است که فلسفه ی او را هم به دلیل آنچه «فقدان سویه های تئوریک سیاسی» مینامند، مورد غفلت قرار داده اند. پژوهش حاضر به دنبال اثبات خلاف این گزاره است؛ و در همین راستا، درصدد شناسایی بنمایه ی سیاسی فلسفه ی ویتگنشتاین است. بدین ترتیب، سؤال اصلی این پژوهش این است که «آیا میتوان از فلسفه ی متأخر ویتگنشتاین، سیاست و نتایج سیاسی استخراج کرد؟ آیا این فلسفه با سیاست نسبتی دارد؟» پاسخ ما در این نوشتار آن است که: «فلسفه ی متأخر ویتگنشتاین می تواند دارای نتایج سیاسی باشد و قابلیت استخراج گزاره ها و آموزه های سیاسی را دارد». برای اثبات این گفته، بعد از اشاره به مقدمات روشی، هستیشناسی و معرفت شناسی ویتگنشتاین، پیامدهای سیاسی فلسفه ی ویتگنشتاین شرح داده می شود. میتوان از این پیامدها در دوسطح سخن گفت. سطح اول، سطحی است که با توجه به مباحث ویتگنشتاین در باب زندگی روزمره و فرم زندگی، به نوعی تحلیل از سیاست با توجه به قوام یافتن سوژه در زندگی اجتماعی و توجه به مسائل مربوط به قومیتها و تنوعات فرهنگی دست می زند. سطح دومی که ما از آن سخن می گوئیم، مربوط می شود به نقد ایدئولوژیها و آموزه های سیاسی با استفاده از ابزار تحلیلی ای که ویتگنشتاین در اختیار ما قرار می دهد. یعنی با تکیه بر جنبه های نقادانه ی فلسفه ی او می توان به سراغ مکاتب و ایدئولوژیهای رایج سیاسی رفت و بنیان دعاوی آنها را مورد نقد قرار داد. در این مقاله برای اثبات فرضیه و با توجه به محدوده ی بحث، صرفاً به سطح دوم پیامدهای سیاسی فلسفه ی ویتگنشتاین، یعنی نقد ایدئولوژی اشاره میشود.
کلیدواژهها